غزل شمارهٔ ۶۴۷۳
ای بهار آفرینش گرده سیمای تو
رشته جانها خس و خاشاک از دریای تو
جوی خون از دیده خورشید می سازد روان
چهره خاک از فروغ لاله حمرای تو
خاک تا گردن میان آب پنهان گشته است
بس که می سوزد دلش از آتش سودای تو
دامن بی طاقتان را خاک نتواند گرفت
چون شرر از سنگ می آید برون جویای تو
گوهر دلها ز گلزار تو عقد شبنمی است
رشته جانها رگ ابری است از دریای تو
خاک شد بیدار از خواب گران نیستی
از عرق افشانی رخسار جان افزای تو
تیغ اگر بارد به فرقش، همچنان آسوده است
بس که حیران است صائب در رخ زیبای تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بهار آفرینش گرده سیمای تو
رشته جانها خس و خاشاک از دریای تو
هوش مصنوعی: ای بهار آفرینش، زیبایی تو مانند رشتهای است که جانها را به هم متصل میکند، و این زیبایی همچون خس و خاشاکی است که از دریای وجود تو برخاسته است.
جوی خون از دیده خورشید می سازد روان
چهره خاک از فروغ لاله حمرای تو
هوش مصنوعی: چشمان خورشید مانند جوی خون جاری میشود و چهره خاک از زیبایی و درخشندگی لالههای قرمز تو، نورانی و شاداب است.
خاک تا گردن میان آب پنهان گشته است
بس که می سوزد دلش از آتش سودای تو
هوش مصنوعی: خاک تا گردن در آب فرو رفته است و این نشاندهندهی شدت اشتیاق و دلتنگیاش برای توست که دلش از آتش عشق به تو میسوزد.
دامن بی طاقتان را خاک نتواند گرفت
چون شرر از سنگ می آید برون جویای تو
هوش مصنوعی: پوشش کسانی که بیتابند، نمیتواند به زمین بچسبد؛ زیرا شعله از سنگ بیرون میآید و تو به دنبال حقیقت هستی.
گوهر دلها ز گلزار تو عقد شبنمی است
رشته جانها رگ ابری است از دریای تو
هوش مصنوعی: دلها همچون گوهرهایی از باغ تو هستند که با شبنم پیوند خوردهاند و جانها مانند رگهایی هستند که از ابرها به دریا و حرکت میکنند.
خاک شد بیدار از خواب گران نیستی
از عرق افشانی رخسار جان افزای تو
هوش مصنوعی: خاک به خاطر وجود تو که مانند آبی لطیف بر چهرهات میریزد، از خواب عمیق بیدار شده است و به زندگی آمده است. وجود تو همچون عرقی روحبخش، جانافزاست و حیات را به ارمغان میآورد.
تیغ اگر بارد به فرقش، همچنان آسوده است
بس که حیران است صائب در رخ زیبای تو
هوش مصنوعی: اگر شمشیر هم بر سرش فرود آید، او همچنان آرام و بیخبر است، چون صائب در زیبایی چهرهات غرق حیرت شده است.