غزل شمارهٔ ۶۴۲۶
دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن
زنهار ازین دزد کمربسته حذر کن
در رشته بی طاقت جان تاب نمانده است
شیرازه اوراق دل آن موی کمر کن
دزدان دل شب دست به تاراج برآرند
در دور خط از خال رخ یار حذر کن
از دامن خواهش بفشان گرد تعلق
چون موج میان باز به دریای خطر کن
تا افسر شاهان جهان تخت تو گردد
از بحر به یک قطره قناعت چو گهر کن
در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد
گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن
کمتر نتوان بود درین باغ ز شبنم
صائب سری از روزن خورشید بدر کن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن
زنهار ازین دزد کمربسته حذر کن
هوش مصنوعی: به آن ابروی خوشخمیده نگاهی بیفکن، اما مواظب باش که به فریب آن دزد که در کمین نشسته، نزدیک نشوی.
در رشته بی طاقت جان تاب نمانده است
شیرازه اوراق دل آن موی کمر کن
هوش مصنوعی: در جان بیتاب، دیگر حوصلۀ تحمل نیست و دل مانند اوراقی درهمریخته، به هم ریخته است. تو آن کسی هستی که میتوانی این وضعیت را نظم بدهی و آن را به سامان برسانی.
دزدان دل شب دست به تاراج برآرند
در دور خط از خال رخ یار حذر کن
هوش مصنوعی: دزدان در دل شب به سرقت میپردازند، پس در دوری از خطی که خال روی یارت است، احتیاط کن.
از دامن خواهش بفشان گرد تعلق
چون موج میان باز به دریای خطر کن
هوش مصنوعی: از خواستهها و آرزوهای خود دست بردار و از وابستگیها رها شو، چون امواج دریا که به خطرات نزدیک میشوند، تو هم با شجاعت به سمت چالشها برو.
تا افسر شاهان جهان تخت تو گردد
از بحر به یک قطره قناعت چو گهر کن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در دنیا مقام والایی داشته باشی و به سلطنت برسی، باید مثل یک گوهر از اندک چیزها راضی باشی و قناعت کنی.
در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد
گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن
هوش مصنوعی: در دستان خاک، آن گوهر ارزشمند جا نمیگیرد، حتی اگر عارفی از کنار کعبه و معبد بگذرد.
کمتر نتوان بود درین باغ ز شبنم
صائب سری از روزن خورشید بدر کن
هوش مصنوعی: در این باغ، کمتر میتوان درخششی بیشتر از شبنم داشت، برای اینکه از روزن خورشید، مجالی برای نور دریافت کنیم.