غزل شمارهٔ ۶۴۲۳
خونابه درد از دل غم پیشه طلب کن
آن باده گلرنگ ازین شیشه طلب کن
آن شان عسل را که در آفاق نگنجد
از پرده زنبوری اندیشه طلب کن
از جذبه آهن شرر از سنگ برآید
دل سخت چو گردید دم از تیشه طلب کن
با مرکب چوبین نتوان رفت به جایی
بال و پری از برق درین بیشه طلب کن
سرمایه تشویش بود ملک سلیمان
وحدت ز پریخانه اندیشه طلب کن
از دل طلب آن گنج که در عالم گل نیست
در قاف چو نبود پری از شیشه طلب کن
صائب نکند حرف اثر در دل سنگین
جایی که توان برد فرو ریشه طلب کن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خونابه درد از دل غم پیشه طلب کن
آن باده گلرنگ ازین شیشه طلب کن
هوش مصنوعی: از دل پر از درد و غم، به دنبال تسکینی باشید؛ آن نوشیدنی خوشرنگ و لذتبخش را از این شیشه بخواهید.
آن شان عسل را که در آفاق نگنجد
از پرده زنبوری اندیشه طلب کن
هوش مصنوعی: صفات و زیباییهای عسل که در هیچکجا نمیتوان یافت، باید از خلقت و اندیشهای که همچون زنبور به وجود آمده، جستجو کرد.
از جذبه آهن شرر از سنگ برآید
دل سخت چو گردید دم از تیشه طلب کن
هوش مصنوعی: اگر آهن تحت تأثیر نیرویی قرار گیرد، جرقهای از آن تولید میشود؛ پس اگر دل سخت انسان هم با تیشه طلب برانگیخته شود، میتواند تغییر کند.
با مرکب چوبین نتوان رفت به جایی
بال و پری از برق درین بیشه طلب کن
هوش مصنوعی: با وسیلهای بیاهمیت نمیتوان به جایی رسید، بلکه باید در این جنگل زیباییهای پرواز و آزادی را جستجو کرد.
سرمایه تشویش بود ملک سلیمان
وحدت ز پریخانه اندیشه طلب کن
هوش مصنوعی: ثروت و قدرت سلیمان از نگرانی و اضطراب به وجود آمده است. برای دستیابی به وحدت و یکپارچگی، باید از دنیای خیال و افکار درون خود کمک بگیریم.
از دل طلب آن گنج که در عالم گل نیست
در قاف چو نبود پری از شیشه طلب کن
هوش مصنوعی: از دل بخواه گنجی را که در دنیا مثل آن وجود ندارد. اگر در قافله، پری نیست، از شیشه چیزی بخواه.
صائب نکند حرف اثر در دل سنگین
جایی که توان برد فرو ریشه طلب کن
هوش مصنوعی: در جایی که دل سنگین است و سخت، هیچ کلامی تأثیرگذار نخواهد بود؛ بنابراین، اگر بخواهی تغییراتی ایجاد کنی، بهتر است به دنبال ریشههای مشکلات و خواستههای واقعی خود بروی.
حاشیه ها
1404/04/18 12:07
غلامرضا نصراللهی
عبدالحق منصف قهپایه ای از شاعران قرن دهم هجری غزلی با این ردیف دارد و شاید صائب این غزل را به اقتفای منصف قهپایه ای سروده باشد مطلع غزل منصف چنین است :
ته جرعه ای از صافی اندیشه طلب کن
تا نخل ثمربار شوی ریشه طلب کن
* مراجعه کنید به نسخه خطی دیوان عبدالحق منصف قهپایه ای به شماره ۳۸۷ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی