گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۰۵

زین گریه ها که هست گره در گلوی من
پیدا شود دو زخم نمایان به روی من
نزدیک شد که جوش شکایت برآورم
ظرف هزار بحر ندارد سبوی من
یارب چه طالع است که هرگز خطا نشد
تیر حوادث از بدن همچو موی من
شد گردنم ز گردن قمری سیاهتر
از بس که اشک دست نهد بر گلوی من
از بی کسی به آینه گر روبرو شوم
صد حرف سخت، آینه گوید به روی من
چون صبح، چاک سینه من بخیه گیر نیست
عیسی مکن به رشته مریم رفوی من
عقلم برون نمی رود از سر به زور می
خالی نمی شود ز فلاطون کدوی من
آیینه ام ز گرد کدورت برهنه است
پیوسته صاف می گذرد آب جوی من
هر چند خاکمال مرا داد روزگار
راضی نشد به ننگ طلب آبروی من
صائب ز بس که حرف گل روی او زدم
صد عندلیب مست شد از گفتگوی من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین گریه ها که هست گره در گلوی من
پیدا شود دو زخم نمایان به روی من
هوش مصنوعی: از این اشک‌ها که در گلوی من گره خورده، دو زخم بر روی من نمایان می‌شود.
نزدیک شد که جوش شکایت برآورم
ظرف هزار بحر ندارد سبوی من
هوش مصنوعی: زمانی نزدیک می‌شود که حوصله‌ام از بیان شکایت پایان می‌یابد، اما ظرف من آنقدر کوچک است که نمی‌تواند تمامی دردها و نارضایتی‌هایم را در خود جای دهد.
یارب چه طالع است که هرگز خطا نشد
تیر حوادث از بدن همچو موی من
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه سرنوشتی دارم که تیرهای پیشامدها هیچ‌گاه به خطا نرفته و همیشه به من آسیب رسانده‌اند، مانند مویی که از بدن جدا نمی‌شود.
شد گردنم ز گردن قمری سیاهتر
از بس که اشک دست نهد بر گلوی من
هوش مصنوعی: گردنم به خاطر غم و اندوهم از گردن پرنده‌ای کمتر از قمر سیاه‌تر شده است، زیرا اشک‌ها بر گلوی من فشار می‌آورند.
از بی کسی به آینه گر روبرو شوم
صد حرف سخت، آینه گوید به روی من
هوش مصنوعی: وقتی در تنهایی با آینه مواجه می‌شوم، آینه به من پاسخ می‌دهد و حرف‌های دشواری را به من می‌گوید.
چون صبح، چاک سینه من بخیه گیر نیست
عیسی مکن به رشته مریم رفوی من
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا می‌رسد، درد و زخم‌های من به‌گونه‌ای نیست که کسی بتواند آن را با بخیه درمان کند. ای عیسی، از مریم برای کمک به من استفاده نکن.
عقلم برون نمی رود از سر به زور می
خالی نمی شود ز فلاطون کدوی من
هوش مصنوعی: عقل من به راحتی نمی‌تواند از درونم خارج شود و به زور هم نمی‌توانم از اندیشه‌های فلسفی و عمیق ابن‌سینا رهایی پیدا کنم؛ گویی که ذهنم مانند کدو، از دانش فلسفی پر شده است.
آیینه ام ز گرد کدورت برهنه است
پیوسته صاف می گذرد آب جوی من
هوش مصنوعی: آیینه من از کدورت‌ها پاک و شفاف است و مانند آب زلال جوی، همیشه صاف و بی‌نقص در جریان است.
هر چند خاکمال مرا داد روزگار
راضی نشد به ننگ طلب آبروی من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه روزگار مرا در وضعیت سخت و ذلت‌آور قرار داد، اما او راضی نشد که آبرو و حیثیت من را زیر سوال ببرد.
صائب ز بس که حرف گل روی او زدم
صد عندلیب مست شد از گفتگوی من
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه من خیلی درباره زیبایی چهره او صحبت کرده‌ام، صد پرنده عاشق از گفت‌وگوهای من مست شده‌اند.