گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۴۸

اگر به سوخته جانی رسد شراره من
امید هست که روشن شود ستاره من
به گریه ربط من امروز نیست، کز طفلی
ز اشک، تخت روان بود گاهواره من
میا به دیدنم ای سنگدل برای خدا
که خون شود جگر سنگ از نظاره من
ز سقف پست خطرهاست سربلندان را
مگر پیاده شود همت سواره من
نشد گشاده ز دل عقده ای مرا، هر چند
ز سبحه گرد برآورد استخاره من
خراب می شوی، از پیش راه من برخیز
که کار سیل کند مستی گذاره من
به نور ماه مرا نیست حاجتی صائب
که پاره دل خویش است ماهپاره من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر به سوخته جانی رسد شراره من
امید هست که روشن شود ستاره من
هوش مصنوعی: اگر آتشی به دل کسی برسد، امیدوارم که ستاره من نیز روشن شود.
به گریه ربط من امروز نیست، کز طفلی
ز اشک، تخت روان بود گاهواره من
هوش مصنوعی: امروز به گریه من هیچ ارتباطی ندارد، زیرا از زمان کودکی‌ام تخت خواب من همیشه پر از اشک بود.
میا به دیدنم ای سنگدل برای خدا
که خون شود جگر سنگ از نظاره من
هوش مصنوعی: به خاطر خدا به دیدنم نیا تا اینکه دل سنگی هم از دیدن من به درد بیاید و خون بریزد.
ز سقف پست خطرهاست سربلندان را
مگر پیاده شود همت سواره من
هوش مصنوعی: خطرات تنها بر سر آدم‌های بلندمرتبه یا با قدرت وجود دارد، مگر اینکه کسانی که به دنبال موفقیت هستند، به نحو صحیح و با اراده قوی از آن بالاتر بروند.
نشد گشاده ز دل عقده ای مرا، هر چند
ز سبحه گرد برآورد استخاره من
هوش مصنوعی: دلی که پر از احساسات و دغدغه‌هاست، هیچ‌گاه نتوانسته آزاد و رها شود، حتی با دعاها و نیت‌های خیر.
خراب می شوی، از پیش راه من برخیز
که کار سیل کند مستی گذاره من
هوش مصنوعی: از مسیر من کنار برو، چون تو در حال و هوای خراب و پریشان هستی و نیازی به این مستی و حال و هوای من داری.
به نور ماه مرا نیست حاجتی صائب
که پاره دل خویش است ماهپاره من
هوش مصنوعی: من به نور ماه نیازی ندارم، زیرا ماهپاره من همان پاره دل من است.