غزل شمارهٔ ۶۳۴۶
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
شود سپهر زمین گیر از آرمیدن من
شکوه دانه من تا به آسمان چه کند
دو نیم شد جگر خاک از دمیدن من
گذشت عمر به خامی، مگر قضا افکند
به آفتاب قیامت ثمر رسیدن من؟
توان شنیدن آواز حلقه در مرگ
اگر گران نبود گوش از خمیدن من
هزار مرحله را چون جرس دل شبها
توان برید به آواز دل تپیدن من
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال
نمی رسد چو به کس فیضی از رسیدن من
فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان
که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من
هزار فتنه خوابیده چون شراب کهن
نهفته است در آغوش آرمیدن من
درین ریاض چو چشم آن ضعیف پروازم
که برگ کاه شود مانع پریدن من
ز ریشه کند دو صد سرو پای در گل را
به جستجوی تو از خود برون دویدن من
مرا چو صبح به دست دعا نگه دارید
که روشن است جهان از نفس کشیدن من
حیات من به تماشای گلعذاران است
ز راه چشم چو شبنم بود چریدن من
ز بوریا نتوان شعله را به دام کشید
قفس چگونه شود مانع پریدن من؟
چه شد که گوش به حرفم نکرد، می دانم
که هست گوش بر آواز دل تپیدن من
عیار آن لب شیرین و ساعد سیمین
توان گرفتن از دست و لب گزیدن من
ز بس که تلخی دوران کشیده ام صائب
دهان مار شود تلخ از گزیدن من
من آن رمیده غزالم درین جهان صائب
که در جدایی خلق است آرمیدن من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
شود سپهر زمین گیر از آرمیدن من
هوش مصنوعی: وقتی قلب من تپش میزند، زمین به لرزه در میآید و آسمان هم تحت تأثیر قرار میگیرد و بیحرکت میماند.
شکوه دانه من تا به آسمان چه کند
دو نیم شد جگر خاک از دمیدن من
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت من به اندازهای است که به آسمان میرسد. نفس من آنقدر قوی است که زمین را به دو نیم میکند.
گذشت عمر به خامی، مگر قضا افکند
به آفتاب قیامت ثمر رسیدن من؟
هوش مصنوعی: عمرم به سادگی و نادانی گذشت، آیا سرنوشت من باعث خواهد شد که در روز قیامت، نتیجه کارهایم مانند میوهای در زیر آفتاب، ظاهر شود؟
توان شنیدن آواز حلقه در مرگ
اگر گران نبود گوش از خمیدن من
هوش مصنوعی: اگر گوش من از درد خم نمیشد، شاید میتوانستم صدای حلقهای که در مرگ است را بشنوم، اما این کار آسان نیست.
هزار مرحله را چون جرس دل شبها
توان برید به آواز دل تپیدن من
هوش مصنوعی: در شبهای تار، صدای دل من مانند جرس میتواند هزار مرحله را پشتسر بگذارد و بر این مسیر بگذارد.
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال
نمی رسد چو به کس فیضی از رسیدن من
هوش مصنوعی: من را مانند یک آبله رها کن تا زیر پا بروم و به کسی نمیرسد که از من بهرهای ببرد.
فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان
که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من
هوش مصنوعی: آه! چه غمی است که در این دنیا جایی پیدا نمیشود که بتوانم در آن آرامش یافته و از ترس و وحشت نجات پیدا کنم.
هزار فتنه خوابیده چون شراب کهن
نهفته است در آغوش آرمیدن من
هوش مصنوعی: هزاران مشکل و چالش پنهان شدهاند، مانند شراب کهنهای که در آغوش خواب و آرامش من نهفته است.
درین ریاض چو چشم آن ضعیف پروازم
که برگ کاه شود مانع پریدن من
هوش مصنوعی: در این باغ، همچون پرندهای ضعیف، که برگ کاه مانع پروازش میشود، احساس میکنم که موانع کوچک، توان پرواز من را میگیرند.
ز ریشه کند دو صد سرو پای در گل را
به جستجوی تو از خود برون دویدن من
هوش مصنوعی: از ریشه چندین سوسن را برمیکنی و در جستوجوی تو، خود را از خاک بیرون میکشم و میدوم.
مرا چو صبح به دست دعا نگه دارید
که روشن است جهان از نفس کشیدن من
هوش مصنوعی: من را مانند صبح به دعای خود در نظر بگیرید، زیرا وجود من باعث روشنی و حیات در این دنیا است.
حیات من به تماشای گلعذاران است
ز راه چشم چو شبنم بود چریدن من
هوش مصنوعی: زندگی من به دیدن گلهای زیبا میگذرد و مانند شبنم، آرام و بیسر و صدا در میان آنها جستوجو میکنم.
ز بوریا نتوان شعله را به دام کشید
قفس چگونه شود مانع پریدن من؟
هوش مصنوعی: اگر نتوان شعله را با چادر بپوشاند، قفس چگونه میتواند مانع پرواز من شود؟
چه شد که گوش به حرفم نکرد، می دانم
که هست گوش بر آواز دل تپیدن من
هوش مصنوعی: چرا به حرف من توجه نکرد؟ میدانم که دل من صدایی دارد که به گوش میرسد.
عیار آن لب شیرین و ساعد سیمین
توان گرفتن از دست و لب گزیدن من
هوش مصنوعی: شیرینی آن لب و زیبایی ساعدش به حدی است که میتوانم آن را از دست بگیرم و لب گزیدن را انتخاب کنم.
ز بس که تلخی دوران کشیده ام صائب
دهان مار شود تلخ از گزیدن من
هوش مصنوعی: به خاطر تحمل بسیار تلخیها و سختیهای زندگی، زبانم به تلخی میماند و مانند ماری که هر بار نیش میزند، تلخ و سوزنده میشود.
من آن رمیده غزالم درین جهان صائب
که در جدایی خلق است آرمیدن من
هوش مصنوعی: من مثل آن غزالی هستم که در این دنیا فراریام و در فاصله از مردم آرامش مییابم.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
1399/04/21 01:07
رضا
بیت هفتم : مرا چون صبح ... وزن شعر ایراد دارد،
صورت صحیح : مرا چو صبح ....

صائب