غزل شمارهٔ ۶۱۹۶
عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن
ندارد حاصلی در بحر بی ساحل شنا کردن
ندارد حلقه ای جز نعل وارون محمل لیلی
نباید گوش ای مجنون به آواز درا کردن
کمان کن قامت چون تیر را در قبضه طاعت
کز این صیقل توان آیینه دل را جلا کردن
به هم پیوسته گردد چون شرر آغاز و انجامت
توانی خرده جان را به رغبت گر فدا کردن
کمان شکوه چون حلاج چند از دار زه سازی؟
به حرف حق نمی بایست خود را آشنا کردن
ز شکر خواب گردد تنگ شکر جامه خوابت
توانی بستر خود را اگر از بوریا کردن
ز دستت بی طلب دادن به سایل چون نمی آید
نباید روی خود را تلخ از ابرام گدا کردن
مشو غافل ز پاس وقت اگر از دور بینایی
که چون شد فوت، نتوان این عبادت را قضا کردن
نصیحت بشنو ای زاهد، فرود آ از سر منبر
برای روی مردم پشت نتوان بر خدا کردن
به منبر بهر تسخیر خلایق حرف حق گفتن
بود رفتن به بام کعبه در کسب هوا کردن
مرو از ره برون صائب به حرف پوچ شیادان
که بی مغزی است از هر چوب بی مغزی عصا کردن
غزل شمارهٔ ۶۱۹۵: چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردنغزل شمارهٔ ۶۱۹۷: سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن
ندارد حاصلی در بحر بی ساحل شنا کردن
هوش مصنوعی: در عشق، باید از کنترل و محدودیتها گذشت، زیرا در دریاچهای بیکران شنا کردن بیفایده است.
ندارد حلقه ای جز نعل وارون محمل لیلی
نباید گوش ای مجنون به آواز درا کردن
هوش مصنوعی: هیچ حلقهای وجود ندارد جز نعل معکوس که ماشین لیلی را به جلو میبرد. ای مجنون، گوش کن و توجهی به آوازها نکن.
کمان کن قامت چون تیر را در قبضه طاعت
کز این صیقل توان آیینه دل را جلا کردن
هوش مصنوعی: به خودت حالت زیبا و راست را بگیر و در مسیر اطاعت و بندگی پیش برو، چرا که از این طریق میتوانی دل خود را مانند آینه ای روشن و صاف بکنی.
به هم پیوسته گردد چون شرر آغاز و انجامت
توانی خرده جان را به رغبت گر فدا کردن
هوش مصنوعی: وقتی شور و شعف به هم پیوسته شود، مانند آتش میشود و تو میتوانی در آغاز و پایان، با میل و رغبت، جان خود را فدای چیزی کنی.
کمان شکوه چون حلاج چند از دار زه سازی؟
به حرف حق نمی بایست خود را آشنا کردن
هوش مصنوعی: یعنی آیا میتوان کمان شکوه را مانند حلاج (که برای اعتقاداتش جانش را فدای کرد) بر دار کشید؟ به این معنا که نباید خود را با سخن حق آشنا کرد. در واقع، این بیان به نوعی انتقاد از تلاش برای نزدیک شدن به حقیقت و بیان آن به روشی که ممکن است عواقب خطرناکی داشته باشد، اشاره دارد.
ز شکر خواب گردد تنگ شکر جامه خوابت
توانی بستر خود را اگر از بوریا کردن
هوش مصنوعی: وقتی خواب بر تو چیره میشود، گویا پوششی شیرین بر تنت است. اگر بخواهی میتوانی بستر خود را از بوریا بسازی و در آن راحت بخوابی.
ز دستت بی طلب دادن به سایل چون نمی آید
نباید روی خود را تلخ از ابرام گدا کردن
هوش مصنوعی: اگر از تو چیزی میخواهند و خودت نمیخواهی بدهی، نباید به خاطر این که درخواست کردهاند، غمگین و ناراحت شوی.
مشو غافل ز پاس وقت اگر از دور بینایی
که چون شد فوت، نتوان این عبادت را قضا کردن
هوش مصنوعی: وقت را جدی بگیر و غافل نباش، زیرا اگر از دور ببینی که چه زمانی را از دست دادهای، متوجه میشوی که دیگر نمیتوانی آن عبادت را جبران کنی.
نصیحت بشنو ای زاهد، فرود آ از سر منبر
برای روی مردم پشت نتوان بر خدا کردن
هوش مصنوعی: ای زاهد، نصیحت مرا گوش کن و از بلندی منبر پایین بیا، زیرا نمیتوان برای دید مردم، پشت به خدا کرد.
به منبر بهر تسخیر خلایق حرف حق گفتن
بود رفتن به بام کعبه در کسب هوا کردن
هوش مصنوعی: سخن گفتن راست و صحیح برای هدایت مردم همانند بالا رفتن به بام کعبه برای به دست آوردن نام و مقام نیست؛ بلکه هدف اصلی باید روشن کردن مسیر زندگی افراد باشد.
مرو از ره برون صائب به حرف پوچ شیادان
که بی مغزی است از هر چوب بی مغزی عصا کردن
هوش مصنوعی: از راه خود خارج نشو، زیرا صحبتهای بیپایه و فریبنده افراد نادان چیزی جز توهم و بیمعنایی نیست. آنها هیچ ارزش و عقلی ندارند و فقط مانند عصایی که از چوب بیخاصیت ساخته شده، بیفایدهاند.

صائب