غزل شمارهٔ ۶۱۰۰
می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه
باشد از تردستی روشنگران زنگار من
ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا
چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس
دستباف عنکبوتان است پود و تار من
روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ
حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من
دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان
چشم خواب آلود می داند دل بیدار من
روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش
دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من
از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب
می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من
دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان
سد راه سیل گردد پستی دیوار من
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام
هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
هوش مصنوعی: غمی که بر دل من سنگینی میکند، مانند کسی است که از بی کسی و تنهایی رنج میبرد. این درد و رنج برای من به قدری ارزشمند و گرانبهاست که حتی پرستاران نیز نمیتوانند آن را از بین ببرند.
پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه
باشد از تردستی روشنگران زنگار من
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت تو، دنیا برای من روشن شده است، در حالی که چشم من به واسطهٔ مهارت و ترفندهای روشنگران، همچنان تاریک و آلوده باقی مانده است.
ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا
چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
هوش مصنوعی: کفر به طور عمیق و محکم در دل سنگین من ریشه دوانیده است و مانند سلیمان، نمیتوانم آن را از خود جدا کنم، حتی با سختترین تلاشها.
نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من
هوش مصنوعی: با این دنیا هیچ ارتباطی ندارم و احساس بیپناهی میکنم. یک برگ خشک هم میتواند به یادآورندهی حس و حال من باشد، حس و حالی که چون دیواری دور مرا احاطه کرده است.
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس
دستباف عنکبوتان است پود و تار من
هوش مصنوعی: من نگران این هستم که روز و شب از هم بگسلند و نفس من مانند دستباف عنکبوتی، تشکیل شده از رشتههای نازک و ظریف باشد.
روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ
حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من
هوش مصنوعی: اگر دنیا از طوطی من شکر داشته باشد، متأسفانه حرفی شیرین نمیزند و فقط با نوک خود در که شکر تنگ است، میزند.
دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان
چشم خواب آلود می داند دل بیدار من
هوش مصنوعی: افراد با بصیرت، به حقایق و داناییهای عمیق پی میبرند، در حالی که کسانی که دیدگاههای محدود دارند فقط به ظواهر و چیزهای سطحی توجه میکنند. دل آگاه و بیدار من به این درک عمیق دست یافته است.
روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش
دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من
هوش مصنوعی: لبخند و شادی من باعث میشود که رحمت و محبت در قلب دیگران به حرکت بیفتد و مانند یک گلچین، زیباییها از سرزمین وجودم به نمایش گذاشته شود.
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار من مانند یک گوهر ارزشمند و گرانبهاست که برای حفظ آن، هر چیزی را فدای عزت و شرف خود میکنم. همانگونه که ابرهای بارانزا از درون خود آب را خارج میکنند، من هم از وجود خود به خاطر آبرویم فداکاری میکنم.
از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب
می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من
هوش مصنوعی: از صدف میترسم که چیزی بیهوده و توخالی مثل حباب بیرون بیاید، چرا که از شدت درد و رنج خود، گوهر شهوتم را مصرف کردهام.
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در سرزمین مصر، افراد قادر به شناسایی زیبایی و ویژگیهای خاص یوسف نیستند. اگرچه در بازار این سرزمین، از زیباییها و آثار گرانبها کم نیست، اما مردم نتوانستهاند آنها را به درستی درک کنند و به ارزش واقعیشان پی ببرند.
دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان
سد راه سیل گردد پستی دیوار من
هوش مصنوعی: من از ضعف و ناتوانی خودم، دشمنی را که خونخوار است، دور میکنم تا دیوارها نتوانند مانع من شوند و سیل پیشرفتم را نتوانند سد کنند.
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من
هوش مصنوعی: مرگ برای من غیرقابل تحمل است و نمیتواند مرا فراموش کند. من همان احساسی هستم که از گفتار و سخنانم درک میشود.
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام
هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال شعرهای بینظیر من باشد، مانند کسی است که در سرزمین مقدس مکه به دنبال قبله میگردد.