غزل شمارهٔ ۶۰۷۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
بسیار زیبا بود ممنون
این شعر رو به صورت کامل وقتی میخواستم از یکی از مناصب سازمانیم استعفا بدم در پایان درخواستم نوشتم.
یادش بخیر...
سلام معنی زینهار کلمه ی پرهیز یا تاکید
دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کن
پای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کن
راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی
یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن
با درود.
کسی از اساتید یا دوستان می دونه دقیقا معنی این بیتش را بگه؟
نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهان
از رگ خواب فراغت همچو مار اندیشه کن
سلام در مصرع دوم به نظر میاد میخواد بگه که مانند مار نباش که بعد از غذا خوردن و سیر شدن میخوابه و ممکنه از چند روز تا چند ماه خواب باشه و فارغ از جنب و جوشه
مارها اغلب به علت متابولیسم کند بعد از سیر شدن میخوابند . و پلک ندارند و به عبارتی با چشم باز میخوابند از طرفی کر هم هستند . خونسرد هم هستند و همه جوره در حال فراغت به سر میبرند
محسن جان
نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهان
از رگ خواب فراغت همچو مار اندیشه کن
زندگی این جهانی پشیمانی ها دارد که چون زهر کامت را تلخ می کند
غافل مباش و بیدار باش که چون مار است این خواب غفلت و بی خبری
درود بر محسن.2
من فکر می کنم در مصراع دوم معنی دیگه ای نهفته باشه.
مصراع اول دارای معنی روشنیه:
اومدن توی این دنیا پشیمانی داره( بخاطر تمام غفلت ورزیهای انسان)
رگ خواب هم اون رگیه که ب عقیده پیشینیان با فشردن آن انسان به خواب می رود ک این کار را دنیا ب خوبی انجام داده.یعنی دنیا و رنگارنگی آن باعث غفلت میشه.
ولی حرف من اینه چرا صائب میگه همچو مار باید ب فکر باشیم؟؟؟
محسن جان
به توضیح من توجه نکردی
از رگ خواب فراغت همچو مار ، اندیشه کن
می گوید : بترس ، از آن فراغتی که همچو مار است
رازِخود با یارِخود چندان که بتوانی مگو
یار را یاری بود،از یارِ یار اندیشه کن
دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کن
پای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کن
راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی
لطفا این ابیات زیبا رو هم اضافه کنید. ممنون.
دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کن
پای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کن
راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی
یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن
با سلام
یک مصرع در گوش من هست که میگوید « مرد طوفان نیستی از دریا اندیشه کن » یا مرد دریا نیستی از طوفان اندیشه کن !
هر چقدر جستجو کردم شعری با این محتوا ندیدم
آیا شما از این موضوع مطلع هستید ؟
کسی میدوه "دلهای دونیم" یعنی چه؟
گرامی ماهان
بوی خون میآید از آزار دلهای دو نیم
رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن
منظور از دلهای دو نیم ، دلهای شکسته است که به ذولفقار علی تشبیه شده
به این شعر که سرآینده آن لااَدری است توجه بفرمائید :
دست در سوراخها داری زمار اندیشه کن
پای بر گل می نهی از زخمِ خار اندیشه کن
گر شناور نیستی،در موج دریا پا مَنِه
در میان چون غرق گشتی از کنار اندیشه کن
پشّه از شب زنده داری خون مردم می خورد
زینهار از عابد شب زنده دار اندیشه کن
راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگو
یار را یاری بود از یارِ یار اندیشه کن
نکته
آخرین بیت از شعر فوق در غزل صائب تبریزی نیز آمده :
پشه با شب زندهداری خون مردم میخورد
زینهار از زاهد شب زندهدار اندیشه کن
ادیبی از متاخّرین شعرای عرب ایرانی تبار در تعریب این بیت چنین گفته :
لایَخدَعنْکَ عابدٌ فی لیلِهِ
یَبکی و کُنْ مِن شَرِّهِ مُتَحَذِّراً
لَمْ یَسهَرِاللّیلَ البَعوضُ و لَم یَصِح
فی جُنحِهِ إلّا لِشُربِ دمِ الوَرَی
سِیاهیهای معصیت برد بس خواب، آدم را
که دانی شام تارم هم برد بس خواب، عالم را
حیاتی در دلش شد آنکه حی شد در حیاطی تار
به حق ره میبری گر حی کنی طی، شام تارم را
نشد شبزندهداری، آنکه شب بیدار و وردی گفت
حیاطی تار گر باشد گذارم من نمازم را
کنی عادت به هر چیزی که بینی مستمر او را
کی شد عادت بکردن یا نکردن سنجه آدم را؟
((دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز نمیگردد
در آتش میگذارد لاله و گل نعل شبنم را))
مهدی فصیحی رامندی