گنجور

غزل شمارهٔ ۵۷۰۶

منم که از جگر لاله داغ می دزدم
فروغ از گهر شب چراغ می دزدم
به نیم جنبش ابرو خموش می گردم
به یک نسیم نفس چون چراغ می دزدم
اگر به مجلس می صد حدیث تلخ رود
به زیرلب همه را چون ایاغ می دزدم
سراغ می کنم از مردمان نشان ترا
دگر ز رشک نشان از سراغ می دزدم
ز داغ بی نمکی چند زخم من سوزد
ز بزم عشق نمکدان داغ می دزدم
دماغ نکهت تند نسیم زلف کراست
ز بوی سیب زنخدان دماغ می دزدم
دگر عجب گل داغی به دستش افتاده است
ز صائب این گهر شب چراغ می دزدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم که از جگر لاله داغ می دزدم
فروغ از گهر شب چراغ می دزدم
هوش مصنوعی: من کسی هستم که از دل لاله‌ها، حس می کنم درد و غم را، و نور خیره‌کننده‌ای را که از عمق شب می‌تابد، از آن خود می‌کنم.
به نیم جنبش ابرو خموش می گردم
به یک نسیم نفس چون چراغ می دزدم
هوش مصنوعی: با یک حرکت کوچک ابرو، خاموش و ساکت می‌شوم و با یک نسیم نرم، مانند روشنایی چراغ، آرام آرام به سمت او کشیده می‌شوم.
اگر به مجلس می صد حدیث تلخ رود
به زیرلب همه را چون ایاغ می دزدم
هوش مصنوعی: اگر در جمعی صحبت‌های تلخی بشنوم، آن‌ها را به آرامی و به صورت پنهانی می‌دزدم و به زبان نمی‌آورم.
سراغ می کنم از مردمان نشان ترا
دگر ز رشک نشان از سراغ می دزدم
هوش مصنوعی: از دیگران درباره‌ات می‌پرسم، اما آنها به خاطر حسادت نسبت به تو، نشانی از تو به من نمی‌دهند و خودشان هم سعی می‌کنند اطلاعاتی از تو را پنهان کنند.
ز داغ بی نمکی چند زخم من سوزد
ز بزم عشق نمکدان داغ می دزدم
هوش مصنوعی: از درد فقدان عشق چندین زخم در دلم ایجاد شده و به خاطر نبود نمک در عشق، رنج می‌کشم. من از محفل عشق، نمک را که مایه‌ی تسکین دردهاست، به دزدیده‌ام.
دماغ نکهت تند نسیم زلف کراست
ز بوی سیب زنخدان دماغ می دزدم
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از نسیم موهای او به مشام می‌رسد، مرا به خود جلب کرده و من از عطری که در اطرافش می‌پیچد، لذت می‌برم.
دگر عجب گل داغی به دستش افتاده است
ز صائب این گهر شب چراغ می دزدم
هوش مصنوعی: عجبا که این فرد، گل زیبایی به دستش آمده است. من از شاعر صائب این لؤلؤ شب را می‌دزدیدم.