گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۹۴

به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام
فغان که خرمن من گشت خرج آه تمام
فریفت طبع شریف مرا جهان خسیس
پریدنم چو نظر شد به برگ کاه تمام
ز من چو دیده قربانیان حساب مجو
که عمر من بسر آمد به یک نگاه تمام
چه نسبت است به مجنون ساده لوح مرا
که شد ز مشق جنونم زمین سیاه تمام
اگر چو مشمع خموشم به روز معذورم
که شب شود نفسم خرج مد آه تمام
ز اهل فقر مرا می رسد کله داری
اگر به ترک تعلق شود کلاه تمام
نمی توان ز نشان پی بی نشان بردن
و گر نه سنگ نشان است سنگ راه تمام
چو سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد
مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم
از آن حیات که گردد به سال و ماه تمام
لباس پرده عیب است بی کمالان را
که زیر ابر نماید عیار ماه تمام
ز آفتاب چه تقصیر، کم عیاری ماست
که همچو ماه گهی ناقصیم و گاه تمام
گواه خام چه سازد به دعوی ناقص
ز عذر لنگ شود بیشتر گناه تمام
که می تواند بر حرف من نهاد انگشت
چنین که نامه خود کرده ام سیاه تمام
خوشا کسی که درین انجمن کند صائب
چو شمع زندگی خود به اشک و آه تمام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام
فغان که خرمن من گشت خرج آه تمام
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر صحبت‌های بی‌فایده و بی‌معنی هدر رفت و تمامی ناله‌ها و درد دل‌هایم باعث شد همه چیز را از دست بدهم.
فریفت طبع شریف مرا جهان خسیس
پریدنم چو نظر شد به برگ کاه تمام
هوش مصنوعی: دنیا با طبع نیکو و ارجمند من بازی کرد و مرا فریب داد. وقتی به برگ کاه نظر کردم، متوجه شدم که چقدر بی‌ارزش است و به سرنوشت ناچیزی دچار شدم.
ز من چو دیده قربانیان حساب مجو
که عمر من بسر آمد به یک نگاه تمام
هوش مصنوعی: به خاطر نگاهی که از من کشیده‌ای، عمرم به یک لحظه به پایان رسید. پس به حساب قربانیان من نپرداز.
چه نسبت است به مجنون ساده لوح مرا
که شد ز مشق جنونم زمین سیاه تمام
هوش مصنوعی: این جمله به بیان احساسات عمیق و حالت روحی یک فرد می‌پردازد. فرد از خود می‌پرسد که او چه نسبتی با مجنون (شخصیتی عاشق و دیوانه) دارد. او خود را فردی ساده‌لوح می‌داند، و در ادامه به تجربه‌اش از جنون اشاره می‌کند که به خاطر آن، زندگی‌اش به سیاهی و تاریکی گراییده است. در واقع، او حس می‌کند که عشق و دلدادگی‌اش بر او تأثیر گذاشته و سبب شده که زندگی‌اش دچار تغییرات و مشکلاتی شود.
اگر چو مشمع خموشم به روز معذورم
که شب شود نفسم خرج مد آه تمام
هوش مصنوعی: اگر در روز ساکت و بی‌صدا باشم، معذورم زیرا شب که می‌شود، نفسم به‌گونه‌ای صرف می‌شود که به شدت به ناله و آه می‌انجامد.
ز اهل فقر مرا می رسد کله داری
اگر به ترک تعلق شود کلاه تمام
هوش مصنوعی: از اهل فقر اگر به من چیزی برسد، بر هر کسی که به دنیا و تعلقاتش وابسته است، برتری خواهم داشت.
نمی توان ز نشان پی بی نشان بردن
و گر نه سنگ نشان است سنگ راه تمام
هوش مصنوعی: نمی‌توان از نشانه‌ای که وجود ندارد، راهی را پیدا کرد؛ و اگر چنین می‌توانستیم، سنگ نیز می‌توانست به ما علامت دهد که راه کجاست.
چو سود ازین که چو یوسف عزیز خواهم شد
مرا که عمر به زندان گذشت و چاه تمام
هوش مصنوعی: زندگی من در سختی و درد گذشته است و حالا چه فایده که امیدوارم مثل یوسف عزیز شوم، در حالی که عمرم در زندان و مشکلات سپری شده است و از همه چیز محروم شده‌ام.
کجاست نیستی جاودان، که بیزارم
از آن حیات که گردد به سال و ماه تمام
هوش مصنوعی: از کجای عدم دائمی، که از زندگی‌ای که به وقت و زمان محدود باشد، بیزارم.
لباس پرده عیب است بی کمالان را
که زیر ابر نماید عیار ماه تمام
هوش مصنوعی: لباس زشت و بی‌کیفیت باعث می‌شود که افراد فاقد کمال و مهارت به نظر بیایند، همان‌طور که زیر ابر، زیبایی و درخشش ماه کامل پنهان می‌شود.
ز آفتاب چه تقصیر، کم عیاری ماست
که همچو ماه گهی ناقصیم و گاه تمام
هوش مصنوعی: آفتاب که تقصیری ندارد، نقص ماست که گاهی مانند ماه ناتمام و گاهی کامل به نظر می‌رسیم.
گواه خام چه سازد به دعوی ناقص
ز عذر لنگ شود بیشتر گناه تمام
هوش مصنوعی: شاهد خام نمی‌تواند در مورد ادعای نادرست چیزی بگوید، چون به دلیل ناتوانی در ارائه دلیل قوی، بیشتر بر گناه خود می‌افزاید.
که می تواند بر حرف من نهاد انگشت
چنین که نامه خود کرده ام سیاه تمام
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند با انگشت بر حرف من اشاره کند و بگوید که متن مرا کاملاً سیاه کرده‌ام.
خوشا کسی که درین انجمن کند صائب
چو شمع زندگی خود به اشک و آه تمام
هوش مصنوعی: خوشا آن کسی که در این محفل مانند شمع، زندگی‌اش را با اشک و آه پر کند و دل خود را با احساساتش روشن نگه دارد.