گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۷۸

هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم
ما چه داریم ز خود تا ز تو پنهان داریم
می رسد واجبی ما ز نهانخانه غیب
ما چه شرمندگی از عالم امکان داریم
چشم رغبت نگشاییم به سی پاره ماه
در نظر روی تو پیوسته چو قرآن داریم
تیرباران حوادث قفس ما نشود
دل شیریم، چه پروای نیستان داریم
خس بازیچه دریا، دل هشیاران است
ما که مستیم چه اندیشه ز طوفان داریم
گر قفس ز آهن و فولاد بود می شکنیم
طوطیانیم که رو در شکرستان داریم
دست در دامن ما زن که چو سیلاب بهار
از خرابات جهان روی به عمان داریم
داغ عشق تو ز اندازه ما افزون است
دستی از دور بر این آتش سوزان داریم
دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل
حال خار سر دیوار گلستان داریم
خیمه در مصر چو پیراهن یوسف زده ایم
جلوه ها در نظر مردم کنعان داریم
زنگیان دشمن آیینه بی زنگارند
به کز این تیره دلان آینه پنهان داریم
رزق دست و دهن ما ز سر خوان فلک
پشت دستی است که پیوسته به دندان داریم
گرچه از تنگدلانیم به ظاهر صائب
چه فضاها که درین گوشه زندان داریم
روزی ما نبود غیر دل ما صائب
خبر از عاقبت نعمت الوان داریم
صائب این آن غزل عارف روم است که گفت
چه غم ار زر نبود، چون مدد از کان داریم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم
ما چه داریم ز خود تا ز تو پنهان داریم
هوش مصنوعی: هرچه خوبی و احسانی که تو به ما کرده‌ای، ما تنها آن را داریم؛ اما از خودمان چه داریم که بخواهیم پنهان کنیم؟
می رسد واجبی ما ز نهانخانه غیب
ما چه شرمندگی از عالم امکان داریم
هوش مصنوعی: وظیفه‌ی ما از مخفیگاه غیب به ما خواهد رسید و از اینکه در مقابل جهان موجود شرمنده هستیم، احساس ناراحتی می‌کنیم.
چشم رغبت نگشاییم به سی پاره ماه
در نظر روی تو پیوسته چو قرآن داریم
هوش مصنوعی: به چشمان خود اجازه نمی‌دهیم که به سی پاره ماه نگاه کنید، زیرا در پیش چشم ما، همیشه چهره‌ی تو قرار دارد که مانند قرآن مقدس است.
تیرباران حوادث قفس ما نشود
دل شیریم، چه پروای نیستان داریم
هوش مصنوعی: علی‌رغم مشکلات و سختی‌هایی که داریم، همچنان با دل شیر و شجاعت پیش می‌رویم و از عشق و امید به زندگی دست نمی‌کشیم. ما به آنچه در دل داریم و آرزوهای‌مان اهمیت می‌دهیم و نگران حوادث زندگی نیستیم.
خس بازیچه دریا، دل هشیاران است
ما که مستیم چه اندیشه ز طوفان داریم
هوش مصنوعی: ما مانند خس و خاشاکی هستیم که در دریا بازی می‌کنیم و دل افراد خردمند و بیدار در این ماجرا می‌تپد. اما ما که در مستی به سر می‌بریم، دلیلی برای نگرانی از طوفان و بحران‌ها نداریم.
گر قفس ز آهن و فولاد بود می شکنیم
طوطیانیم که رو در شکرستان داریم
هوش مصنوعی: اگر قفس از آهن و فولاد باشد، ما طوطیانی هستیم که در دنیای شیرینی زندگی می‌کنیم و آن را خواهیم شکست.
دست در دامن ما زن که چو سیلاب بهار
از خرابات جهان روی به عمان داریم
هوش مصنوعی: دستت را به سوی ما دراز کن، زیرا ما همچون سیلاب بهاری، از ناپاکی‌های دنیا رو به سوی عمان داریم.
داغ عشق تو ز اندازه ما افزون است
دستی از دور بر این آتش سوزان داریم
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری در دل ما شعله‌ور است که فراتر از تحمل ماست. ما تنها از دور به این آتش سوزان نگاه می‌کنیم و دستی برای خاموش کردنش نداریم.
دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل
حال خار سر دیوار گلستان داریم
هوش مصنوعی: ما به چیزی دسترسی نداریم و تنها در دل آرزوهایمان به گل‌ها نگاه می‌کنیم، در حالی که مانند خاری در دیوار گلستان تنها مانده‌ایم.
خیمه در مصر چو پیراهن یوسف زده ایم
جلوه ها در نظر مردم کنعان داریم
هوش مصنوعی: ما در مصر خیمه برپا کرده‌ایم و مثل پیراهن یوسف که زیبایی‌اش را در چشم مردم نشان می‌دهد، ما نیز جلوه‌هایی داریم که در نظر افراد کنعان جلب توجه می‌کند.
زنگیان دشمن آیینه بی زنگارند
به کز این تیره دلان آینه پنهان داریم
هوش مصنوعی: دشمنان زنگی مانند آینه‌ای بدون کثیفی هستند، چون ما می‌خواهیم این دل‌های تیره را از آینه‌ای که پنهان است دور نگه داریم.
رزق دست و دهن ما ز سر خوان فلک
پشت دستی است که پیوسته به دندان داریم
هوش مصنوعی: رزق و روزی ما از خوان نعمت آسمان به دست می‌آید و این مانند پشت دستی است که همیشه به دندان گرفته‌ایم.
گرچه از تنگدلانیم به ظاهر صائب
چه فضاها که درین گوشه زندان داریم
هوش مصنوعی: با اینکه به نظر می‌رسد ما فقیر و تنگ‌دست هستیم، اما در این گوشه از زندان، چه دنیای بزرگی در فکر و احساسات‌مان داریم.
روزی ما نبود غیر دل ما صائب
خبر از عاقبت نعمت الوان داریم
هوش مصنوعی: روزی که ما نبودیم، فقط دل ما بود که به درد می‌آمد و حالا خبر از پایان نعمت‌های رنگارنگی که داشتیم، در دست داریم.
صائب این آن غزل عارف روم است که گفت
چه غم ار زر نبود، چون مدد از کان داریم
هوش مصنوعی: صائب در این بیت به مسئله عشق و معنویت اشاره دارد. او می‌گوید که در زندگی اگرچه ممکن است چیزهای مادی مانند طلا و زر وجود نداشته باشد، اما با بهره‌مندی از معانی عمیق و درک واقعیات معنوی، انسان می‌تواند از منابع غنی و ارزشمند درونی بهره‌مند شود. به عبارت دیگر، اهمیت واقعی در زندگی به رابطه‌های معنوی و امکانات درونی انسان وابسته است، نه به دارایی‌های مادی.

حاشیه ها

1393/10/28 22:12
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com

مصرع آخر "چه غم ار زر نبود"

1398/01/26 07:03
امید

آرمان درست گفته؛ ویرایش نمایید.