گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۷۷

خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم
من این تقویم پارین را به از امسال می دانم
تو کز کیفیت حسن چمن بی بهره ای، می خور
که من هر شبنمی را رطل مالامال می دانم
مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم
که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم
بغیر از زیر بار عشق در زیر فلک هر کس
که زیر بار دیگر می رود، حمال می دانم
جنونی کز حصار شهر نتواند برون آمد
من صحرانشین بازیچه اطفال می دانم
غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم
که جغد مرگ را مرغ همایون فال می دانم
ز دست انداز دوران گرچه یک مشت استخوان گشتم
ضمیر خلق را چون قرعه رمال می دانم
تو کز خط بی نصیبی عیش کن بانقطه خالش
که بی خط، خال را من چشم بی دنبال می دانم
ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندی
اگر ادبار رو آرد به من، اقبال می دانم
سری از پیچ و تاب زلف او بیرون نمی آرم
وگرنه موبموی رشته آمال می دانم
نمی دانم چه حال است این که پیچیده است درجانم
که اهل قال را صائب ز اهل حال می دانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم
من این تقویم پارین را به از امسال می دانم
هوش مصنوعی: من خط شبرنگ را زیباتر از زلف و خال می‌دانم و این تقویم پارین را بهتر از سال جاری می‌بینم.
تو کز کیفیت حسن چمن بی بهره ای، می خور
که من هر شبنمی را رطل مالامال می دانم
هوش مصنوعی: اگر تو از زیبایی‌های چمن بی‌خبر هستی، پس می‌توانی بنوشی، چون من هر قطره‌ای را گنجی بزرگ می‌دانم.
مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم
که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم
هوش مصنوعی: ناراحت نشو اگر برای استقبال از تو جانم را به جلو نمی‌فرستم، چون من دل را وقتی از جایش حرکت کند، به عنوان استقبال می‌شناسم.
بغیر از زیر بار عشق در زیر فلک هر کس
که زیر بار دیگر می رود، حمال می دانم
هوش مصنوعی: به جز افرادی که به خاطر عشق زیر بار مسئولیت‌ها می‌روند، هر کس که به دلیل دیگری بار سنگینی را به دوش می‌کشد، برایم حکم یک باربر را دارد.
جنونی کز حصار شهر نتواند برون آمد
من صحرانشین بازیچه اطفال می دانم
هوش مصنوعی: هر جنونی که نتواند از محدودیت‌های شهر خارج شود، به نظر من فقط یک سرگرمی کودکانه است.
غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم
که جغد مرگ را مرغ همایون فال می دانم
هوش مصنوعی: من به قدری در غبار سنگینی از دنیا غوطه‌ورم که حتی نشانه‌های مرگ را هم به نوعی خوش‌بینانه و مثبت می‌بینم.
ز دست انداز دوران گرچه یک مشت استخوان گشتم
ضمیر خلق را چون قرعه رمال می دانم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر سختی‌های زندگی فقط به یک مشت استخوان تبدیل شده‌ام، اما احساسات و افکار مردم را مانند قرعه‌کشی که رمال‌ها انجام می‌دهند، می‌فهمم.
تو کز خط بی نصیبی عیش کن بانقطه خالش
که بی خط، خال را من چشم بی دنبال می دانم
هوش مصنوعی: تو که از خط و نشانه بی‌نصیب هستی، با خال زیبایت زندگی کن، چون من، آن خال را بدون خط و نشانه می‌بینم و چشمانم به دنبال آن نیست.
ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندی
اگر ادبار رو آرد به من، اقبال می دانم
هوش مصنوعی: اگرچه ناامیدی و بدشانسی ممکن است در زندگی پیش بیاید، اما در جمع خوشبختی و شادی، من به اعتماد به نفس و موفقیت خود ادامه می‌دهم.
سری از پیچ و تاب زلف او بیرون نمی آرم
وگرنه موبموی رشته آمال می دانم
هوش مصنوعی: من هرگز نمی‌توانم از زیبایی و پیچیدگی زلف او خارج شوم، چون می‌دانم که آرزوها و خواسته‌هایم به او وابسته است.
نمی دانم چه حال است این که پیچیده است درجانم
که اهل قال را صائب ز اهل حال می دانم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه احساسی در وجود من وجود دارد، اما به خوبی می‌دانم که افرادی که فقط حرف می‌زنند را از کسانی که واقعاً حس را تجربه می‌کنند، تشخیص می‌دهم.