غزل شمارهٔ ۵۴۰۳
جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
حلقه چشمی چو دور آسمان می خواستم
تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم
پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست
من به زوردست می خواهم که خندانش کنم
میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست
چون نظر گستاخ بر سیب زنخدانش کنم
از لطافت شمع من عریان نمی آید به چشم
به که از بیرون در سیر شبستانش کنم
بر ندارد سر زبالین دیده حیران من
گربه جای اشک اخگر در گریبانش کنم
خانه ای از خانه آیینه دارم پاکتر
هرچه هرکس اورد با خویش مهمانش کنم
هر خم موی گرهگیرش کمینگاه دلی است
من به این یک دل چه با زلف پریشانش کنم
مرکز پرگار حیرانی است چشم عاشقان
هم به چشم او مگر سیر گلستانش کنم
گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو
می توانم حرف در کار سلیمانش کنم
غزل شمارهٔ ۵۴۰۲: جرأتی کو تا ز خواب ناز بیدارش کنمغزل شمارهٔ ۵۴۰۴: من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
هوش مصنوعی: شجاعت و جسارتی میخواهم تا بتوانم زیبایی و طراوت گلستانش را تماشا کنم و چشمان حیرانم را با لطافت و ظرافت ریحانش پر کنم.
حلقه چشمی چو دور آسمان می خواستم
تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم
هوش مصنوعی: میخواستم چشمی مثل دور آسمان داشته باشم تا از لذت دل، به ماه روشنش نگاه کنم.
پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست
من به زوردست می خواهم که خندانش کنم
هوش مصنوعی: من میخواهم با تلاش و قدرتی که دارم، کسی را که همواره سکوت کرده و درونش پر از سختی و درد است، خندان و شاد ببینم.
میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست
چون نظر گستاخ بر سیب زنخدانش کنم
هوش مصنوعی: میوهای که از بهشت آمده، نمیتواند تحمل نگاه گرم و با شهامت من را داشته باشد؛ چرا که اگر به زیبایی او با جرات نگاه کنم، ممکن است دچار خطر شود.
از لطافت شمع من عریان نمی آید به چشم
به که از بیرون در سیر شبستانش کنم
هوش مصنوعی: شمعی که در دست دارم، به دلیل لطافتش، نمیتواند به خوبی دیده شود. من باید از بیرون بروم و در شبستانش بگردم تا بتوانم زیبایی واقعیاش را ببینم.
بر ندارد سر زبالین دیده حیران من
گربه جای اشک اخگر در گریبانش کنم
هوش مصنوعی: چشمان سرگردان من نمیتواند از زمین بلند شود، اگر جایی برای ریختن اشکهای آتشین وجود داشته باشد، آن را در گودال سینهام قرار میدهم.
خانه ای از خانه آیینه دارم پاکتر
هرچه هرکس اورد با خویش مهمانش کنم
هوش مصنوعی: من یک خانه دارم که پر از آینه است و در آن مهمانان را با هر چیزی که با خود آوردهاند، به خوبی پذیرایی میکنم.
هر خم موی گرهگیرش کمینگاه دلی است
من به این یک دل چه با زلف پریشانش کنم
هوش مصنوعی: هر گره از موهای او و هر چین و چروکی که دارد، میتواند باعث عاشق شدن دلی شود. حالا من با این یک دل چه کار میتوانم بکنم در حالی که او با زلفهای آشفتهاش اینگونه دلها را به دام میاندازد؟
مرکز پرگار حیرانی است چشم عاشقان
هم به چشم او مگر سیر گلستانش کنم
هوش مصنوعی: مرکز پرگار، نماد نقطهای است که همه چیز حول آن میچرخد و میچرخاند. در اینجا، غم و حیرت عاشقان به گرد او میچرخد و تنها آرزوی آنها این است که با نگاه کردن به او، به زیباییها و نعمتهای زندگی پی ببرند و دلشان را شاد کنند.
گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو
می توانم حرف در کار سلیمانش کنم
هوش مصنوعی: هرچند که من در مقام خود شخصی کوچک مثل مور هستم، اما میتوانم در گفتگوهای خود از دانش و حکمت سلیمان بهره ببرم و سخن بگویم.
حاشیه ها
1400/09/29 17:11
احمد فضل الهی
از نظر قافیه و ردیف انتهای بیت ۸ باید "پریشانش کنم " باشد.

صائب