گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳۰

عزلت از عالمِ دلگیر برآورد مرا
بی کسی از دهنِ شیر برآورد مرا
بود از تیغِ زبان در تهِ شمشیرم جای
خامشی از تهِ شمشیر برآورد مرا
کوهِ آهن به دلم بود ز آمیزشِ خلق
وحشت از حلقهٔ زنجیر برآورد مرا
از غضب در دهنِ شیر مجاور بودم
ترکِ خشم از دهنِ شیر برآورد مرا
بودم از زورِ جنون موجهٔ دریای سراب
لنگرِ عقل زمین‌گیر برآورد مرا
خامشی به ز حدیثی که به پایان نرسد
کثرتِ شکوه ز تقریر برآورد مرا
بودم از گردِ خجالت به ته خاک نهان
عرقِ شرم ز تقصیر برآورد مرا
پیش ازین نالهٔ من داشت اثر در دلِ سنگ
کثرتِ ناله ز تأثیر برآورد مرا
دست شستم ز میِ کهنه به صد خونِ جگر
خامیِ محتسب از پیر برآورد مرا
دل گرفت از سرِ غفلت گلی از نو در آب
سیلِ چندان که ز تعمیر برآورد مرا
ناخن سعی مَفَرسای که این عقدهٔ سخت
گرد از پنجهٔ تدبیر برآورد مرا
کرد شیرین سخنی تلخ به من خاموشی
خارخارِ شکر از شیر برآورد مرا
فکرِ بیرون شد ازان زلف خیالی است مَحال
دوریِ راه ز شبگیر برآورد مرا
گرچه شد از شبِ آن زلف، پریشان خوابم
این قدر شد که ز تعبیر برآورد مرا
نعمتی کاش به اندازهٔ خواهش می‌داشت
آن که از چشم و دلِ سیر برآورد مرا
پای در دامنِ تسلیم و رضا پیچیدن
صائب از کوششِ تدبیر برآورد مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عزلت از عالمِ دلگیر برآورد مرا
بی کسی از دهنِ شیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: تنهایی و دوری از دنیای دلتنگ کننده باعث شد که احساس بی‌کسی کنم و این احساس به اندازه‌ای قوی بود که گویی از دندان شیر (سمبل قدرت و خطر) رنج می‌برم.
بود از تیغِ زبان در تهِ شمشیرم جای
خامشی از تهِ شمشیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: زبانم مانند تیغی تند است و در شرایط خطر، مانند شمشیری می‌زنی. در میانه این درگیری، سکوتی به وجود آمد که از آن سکوت، به من الهام شد و مرا به جلو کشید.
کوهِ آهن به دلم بود ز آمیزشِ خلق
وحشت از حلقهٔ زنجیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: در دل من بار سنگینی چون کوه آهن وجود داشت که به خاطر رفتار مردم و ترس از قید و بندها مرا به شدت متاثر کرده بود.
از غضب در دهنِ شیر مجاور بودم
ترکِ خشم از دهنِ شیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: در هنگام خشم، در دامان قدرت و عظمت شیر قرار داشتم و زمانی که آن خشم از دهان شیر خارج شد، من نیز از آن حالت رها شدم.
بودم از زورِ جنون موجهٔ دریای سراب
لنگرِ عقل زمین‌گیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: به خاطر جنون و دیوانگی‌ام، مانند کشتی‌ای که به دریاهای توهم افتاده است، عقل و منطق‌ام را زمین‌گیر کرده و بالا آورده است.
خامشی به ز حدیثی که به پایان نرسد
کثرتِ شکوه ز تقریر برآورد مرا
هوش مصنوعی: سکوت بهتر از گفتن حرف‌هایی است که هیچ‌گاه به نتیجه نمی‌رسند. شکایت و ناله‌ی زیاد تنها باعث می‌شود که من بیشتر ناراحت شوم.
بودم از گردِ خجالت به ته خاک نهان
عرقِ شرم ز تقصیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: من از شدت خجالت در زیر خاک پنهان شدم و عرق شرم به خاطر اشتباهم بر من نشسته بود.
پیش ازین نالهٔ من داشت اثر در دلِ سنگ
کثرتِ ناله ز تأثیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: پیش از این، ناله‌های من در دل سنگی تأثیر داشت، اما به خاطر زیاد شدن ناله‌ها، دیگر نتوانستم از این تأثیر بروز کنم.
دست شستم ز میِ کهنه به صد خونِ جگر
خامیِ محتسب از پیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: دستم را از شراب قدیمی شستم و با درد و رنج فراوانی که پیرمرد به من تحمیل کرد، خود را از قید او آزاد کردم.
دل گرفت از سرِ غفلت گلی از نو در آب
سیلِ چندان که ز تعمیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غفلت و بی‌خیالی، غمگین شده است، مانند گلی که از زیر آب خروشان بیرون آمده و به سختی به زندگی ادامه می‌دهد.
ناخن سعی مَفَرسای که این عقدهٔ سخت
گرد از پنجهٔ تدبیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: کوشش نکن که این گرهٔ سخت را که از دست تدبیر به وجود آمده، باز کنی.
کرد شیرین سخنی تلخ به من خاموشی
خارخارِ شکر از شیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: شخصی با گفتار شیرین و دلنشینش، به من طعنه و تلخی زد و من را در حالتی خاموش و ناراحت قرار داد، گویی که از یک شیر شیرین، تلخی و زهر به وجود آمده باشد.
فکرِ بیرون شد ازان زلف خیالی است مَحال
دوریِ راه ز شبگیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: این فکر که از زلف خیالی تو آزاد شود، غیر ممکن است. دوری از تو مانند گذر از شب و تاریکی است که مرا برمی‌گرداند.
گرچه شد از شبِ آن زلف، پریشان خوابم
این قدر شد که ز تعبیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: هرچند که خوابم به خاطر آن زلف بی‌نظم و پریشان شده است، اما این وضعیت به اندازه‌ای شدت یافته که باعث شده به واقعیت برسم و از تعبیر خواب خود آگاه شوم.
نعمتی کاش به اندازهٔ خواهش می‌داشت
آن که از چشم و دلِ سیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: کاش کسی که از دیدن و دل سیر مرا می‌راند، نعمتش به اندازهٔ خواسته‌ام بود.
پای در دامنِ تسلیم و رضا پیچیدن
صائب از کوششِ تدبیر برآورد مرا
هوش مصنوعی: پای در آغوش تسلیم و رضا گذاشتن، مرا از تلاش و تدبیر دور کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۳۰ به خوانش عندلیب