گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۱

عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
آب جان را چو گهر در گره تن مگذار
چون گل و لاله به خورشید رسان شبنم را
در وصالیم و همان خون جگر می نوشیم
تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را
عالم از جای به تعظیم کلامش خیزد
هر که چون صبح برآرد به تأمل دم را
رم آهوی حرم پای گرانخواب شود
چون به دوش افکنی آن زلف خم اندر خم را
قفس شیر نگشته است نیستان هرگز
عشق آن نیست که بر هم نزند عالم را
شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر
نیست آواز درا قافله شبنم را
زینت مردم آزاده بود بی برگی
محضر جود بود دست تهی حاتم را
چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟
مست نازی که ندارد خبر عالم را
صائب از شعله آه تو، که روشن بادا!
می توان خواند شب تار خط درهم را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند از آرزوها و هوس‌ها، دل پاک آدمی را برباید و او را درگیر خود کند، به طوری که مثل نگهبانی، دنیا را آرام و امن نماید.
آب جان را چو گهر در گره تن مگذار
چون گل و لاله به خورشید رسان شبنم را
هوش مصنوعی: آب زندگی را مانند مرواریدی که در گره تن قرار دارد، درون وجود خود نگه‌دار و نگذار که به راحتی از بین برود. همان‌طور که گل و لاله شبنم را به خورشید هدیه می‌دهند، از زیبایی و طراوت خود محافظت کن.
در وصالیم و همان خون جگر می نوشیم
تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را
هوش مصنوعی: ما در کنار هم هستیم و به سختی‌هایی که کشیدیم، عشق می‌ورزیم، دل‌تنگی‌هایمان را فراموش کرده‌ایم و تلخی‌ها را به خاطر نزدیکی‌مان به معشوق تحمل می‌کنیم.
عالم از جای به تعظیم کلامش خیزد
هر که چون صبح برآرد به تأمل دم را
هوش مصنوعی: هر فردی که با دقت و تأمل به کلام او گوش سپارد، همانند صبحی که با روشنایی‌اش دنیا را می‌سازد، باید از خواب و بی‌توجهی خود بیدار شود و به عظمت و احترام به کلامش برآید.
رم آهوی حرم پای گرانخواب شود
چون به دوش افکنی آن زلف خم اندر خم را
هوش مصنوعی: وقتی زلف‌های پیچیده و سنگین را بر دوش بگذاری، آهوی زیبا و خواب آلود حرم هم به زودی سر به زمین می‌گذارد و خوابش سنگین می‌شود.
قفس شیر نگشته است نیستان هرگز
عشق آن نیست که بر هم نزند عالم را
هوش مصنوعی: عشق واقعی باعث نمی‌شود که دنیا را به هم بریزد یا به هرج و مرج بیفکند. عشق مثل قفس نمی‌ماند و نباید محدودکننده باشد؛ بلکه باید آزاد و رها باشد.
شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر
نیست آواز درا قافله شبنم را
هوش مصنوعی: در سفر اهل نظر، هیچ هیاهو و شلوغی وجود ندارد و صدای درا (موسیقی یا آواز) به گوش نمی‌رسد، در حالی که شبنم از قافله عبور می‌کند.
زینت مردم آزاده بود بی برگی
محضر جود بود دست تهی حاتم را
هوش مصنوعی: زینت انسان‌های آزاد، بدون نیازی به تظاهر و خودپسندی، در وجودشان درخشش جود و بخشندگی است؛ برخلاف حاتم طایی که حتی با دست خالی و بدون ثروت نیز بزرگواری و نیکوکاری‌اش قابل تقدیر است.
چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟
مست نازی که ندارد خبر عالم را
هوش مصنوعی: آیا کسی از حال دل بی‌خانمان ما باخبر است؟ کسی که در مستی و عشق غرق شده و از دنیا و مسائل آن چیزی نمی‌داند.
صائب از شعله آه تو، که روشن بادا!
می توان خواند شب تار خط درهم را
هوش مصنوعی: شعله آتش آه تو به قدری روشن و قوی است که می‌توان با آن در شب تاریک، خطوط درهم و پیچیده را دید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱۱ به خوانش عندلیب