غزل شمارهٔ ۵۰۸۰
آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش
از خون جگر سوختگان است شرابش
بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد
چشمی که بود شوخ چو مژگان رگ خوابش
این لنگر تمکین که به خود حسن سپرده است
مشکل که کند حلقه خط پا به رکابش
از خانه به بازار صبوحی زده آید
حسنی که زآیینه بود عالم آبش
چشمی که شود صیقلی باده روشن
از خشت سر خم بود آماده کتابش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش
از خون جگر سوختگان است شرابش
هوش مصنوعی: من خود همان لاله زیبایی هستم که نشانههای سوختگیام از دلهای آتشگرفته و سوزان است و شراب وجودم از همین درد و رنجها به دست آمده است.
بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد
چشمی که بود شوخ چو مژگان رگ خوابش
هوش مصنوعی: حالت بیهوشی او از جستوجوی دل خارج نمیشود، چشمی که مانند مژگانش بازیگوش است و رگ خوابش را به خوبی میشناسد.
این لنگر تمکین که به خود حسن سپرده است
مشکل که کند حلقه خط پا به رکابش
هوش مصنوعی: این لنگر که به حسن (شخص یا ویژگیای که در متن به آن اشاره شده) سپرده شده، به چه آسانی میتواند در برابر مشکلاتی که ممکن است برایش پیش بیاید، ایستادگی کند و ثابت بماند؟
از خانه به بازار صبوحی زده آید
حسنی که زآیینه بود عالم آبش
هوش مصنوعی: حسنی که از خانه به بازار میرود، مانند جهانی است که در آینه جلوهگر میشود.
چشمی که شود صیقلی باده روشن
از خشت سر خم بود آماده کتابش
هوش مصنوعی: چشمی که در اثر نوشیدن شراب زلال و صاف میشود، مانند کاسهای است که برای نوشیدن آماده است.