گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۶۵

چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟
که خون رامشک سازد در دل صیاد، آهویش
ز گل پیراهنی چشم نسیم آشنادارم
که از رنگ است پابرجاتر از دلبستگی بویش
تمنای ترحم دارم از خورشید رخساری
که یک زخم نمایان است صبح ازدست و بازویش
رگ خوابش عنان دولت بیدار میگردد
دلی کافتاد در سرپنجه مژگان دلجویش
ازان در دل گره چون لاله دارم شکوه خونین
که خاکستر شود اشک کباب از گرمی خویش
کجا دامان آن آتش عنان راخون ماگیرد؟
به خون رنگین نمی گردد زتیزی تیغ ابرویش
کمند از طوق قمری حلقه سازد سرو بستانی
اگر بر طرف باغ افتد ز شوخی راه آهویش
میسر نیست چشم از روی او برداشتن صائب
که چون خواب بهاران است گیرا چشم جادویش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟
که خون رامشک سازد در دل صیاد، آهویش
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و تشابه بین دو چیز اشاره دارد. در اینجا، بوی عطر و زیبایی طبیعت به نوعی با عواطف و احساسات مرتبط شده‌اند. بوی عطر می‌تواند در دل صیاد، که به نوعی نماد شکارچی و جستجوگر است، احساسی عمیق و شگفتی ایجاد کند، به‌گونه‌ای که یادآور شکار آهو باشد. به‌عبارت دیگر، این تصویرسازی بیانگر ارتباط عمیق و لطیف میان هنر و زیبایی طبیعت است.
ز گل پیراهنی چشم نسیم آشنادارم
که از رنگ است پابرجاتر از دلبستگی بویش
هوش مصنوعی: من پیراهنی از گل دارم که نسیم با آن آشناست و بوی آن از رنگش بیشتر پایدار و ثابت است.
تمنای ترحم دارم از خورشید رخساری
که یک زخم نمایان است صبح ازدست و بازویش
هوش مصنوعی: از خورشید زیبایی که یک زخم بر چهره‌اش نمایان است، تقاضای رحمت و بخشش دارم.
رگ خوابش عنان دولت بیدار میگردد
دلی کافتاد در سرپنجه مژگان دلجویش
هوش مصنوعی: رگی که خواب و آرامش را به دست می‌آورد، قدرت و ثروت را بیدار می‌کند. دلی که در تسلط چشم‌های زیبا و دلکش او افتاده باشد، دیگر نمی‌تواند از عشق و محبت دور بماند.
ازان در دل گره چون لاله دارم شکوه خونین
که خاکستر شود اشک کباب از گرمی خویش
هوش مصنوعی: در دل من گره‌ای وجود دارد، مانند لاله‌ای که با جوانه‌های خود درد و رنج را فریاد می‌زند. این درد آن‌قدر سوزان است که اشک‌هایم در اثر احساسات شدیدم به خاکستر تبدیل می‌شود.
کجا دامان آن آتش عنان راخون ماگیرد؟
به خون رنگین نمی گردد زتیزی تیغ ابرویش
هوش مصنوعی: کجا می‌توان آن آتش را که دامانش را به خون ما آغشته کند، پیدا کرد؟ تیغ ابروی او آن‌چنان تیز است که به خون رنگین نمی‌شود.
کمند از طوق قمری حلقه سازد سرو بستانی
اگر بر طرف باغ افتد ز شوخی راه آهویش
هوش مصنوعی: اگر سرو باغی در کنار باغ به سر و ته افتاده باشد، مانند گلی دلفریب است که در دام دوستش دچار شده و خود را در کمند عشق و محبت درگیر می‌کند.
میسر نیست چشم از روی او برداشتن صائب
که چون خواب بهاران است گیرا چشم جادویش
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره او به راحتی ممکن نیست، چرا که جذابیت و سحر چشمانش همچون خواب شیرین بهار است و آدم را مجذوب خود می‌کند.