گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۵۶

شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش
ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری
درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش
غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد
به هر خاکی که افتد پرتو رخسار گلگونش
قدح را شوق آن لب شهپر پرواز می بخشد
به ساقی احتیاجی نیست در بزم همایونش
چه پروا دارد از سنگ ملامت دشت پیمایی
که از پیشانی واکرده باشد بر مجنونش
اگر شیرین ز ناز و سرکشی آتش عنان گردد
کند فرهاد راممنون به عذر لنگ، گلگونش
چه لازم دورکردن از حریم خود سپندی را
که بی آرامی دل می برد از بزم بیرونش
مرا رعنا غزالی می کشد درخاک و خون صائب
که جای گرد، مجنون خیزد از دامان هامونش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش
هوش مصنوعی: شراب قرمزی که از عرق گل‌های سرخ به دست می‌آید، در پیاله‌ای پر می‌شود و این پیاله از لب‌های زیبا و گلابی رنگ آن جاری می‌گردد.
ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری
درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش
هوش مصنوعی: از زنجیر خود، گردن‌بند سرو را می‌سازد. در آن باغ که شمشاد با لطافت خود جلوه‌گر می‌شود.
غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد
به هر خاکی که افتد پرتو رخسار گلگونش
هوش مصنوعی: گرد و غبار آن به رنگ لاله برمی‌خیزد و نسیمی که از آن وزیده می‌شود، گل‌ها را به‌سوی خود می‌کشاند. این پدیده در هر جایی که پرتو چهره گلگون او بیفتد، رخ می‌دهد.
قدح را شوق آن لب شهپر پرواز می بخشد
به ساقی احتیاجی نیست در بزم همایونش
هوش مصنوعی: شوق نوشیدن از لبان معشوق، به قدحی که در دست داریم زندگی و نشاط می‌بخشد و در این جشن باشکوه به حضور ساقی نیازی نیست.
چه پروا دارد از سنگ ملامت دشت پیمایی
که از پیشانی واکرده باشد بر مجنونش
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از عشق و عشق‌ورزی است، اهمیتی به انتقادها و سنگینی ملامت‌ها ندارد. او مانند مجنونی است که از عشقش دیوانه شده و هیچ چیز نمی‌تواند او را متوقف کند.
اگر شیرین ز ناز و سرکشی آتش عنان گردد
کند فرهاد راممنون به عذر لنگ، گلگونش
هوش مصنوعی: اگر شیرین به خاطر ناز و خودخواهی‌اش به آتش بیفتد، فرهاد با وجود اینکه لنگ است، به خاطر او با عشق و فداکاری به سمتش می‌آید.
چه لازم دورکردن از حریم خود سپندی را
که بی آرامی دل می برد از بزم بیرونش
هوش مصنوعی: ضروری است که از محیط خود، آتش و هیجانی را دور کنیم که باعث آرامش دل را سلب کرده و او را از جمع و میهمانی‌ها بیرون می‌برد.
مرا رعنا غزالی می کشد درخاک و خون صائب
که جای گرد، مجنون خیزد از دامان هامونش
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا مرا به عشق خود می کشد و در این حال، با حالتی دردناک و غمگین، می گوید که دیوانه‌ای مثل مجنون از دامان دشت به پا می‌خیزد.