گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۹

سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا
حاصل دلشکنی غیر پشیمانی نیست
مومیایی، عرق خجلت سنگ است اینجا
چه کند کوچه و بازار به دیوانه ما؟
دامن دشت جنون سینه تنگ است اینجا
عشق در هر چه زند دست به جز دامن یار
گرچه تسبیح بود، قید فرنگ است اینجا
خشم خونخوار تو از لطف رباینده ترست
چشم آهو خجل از داغ پلنگ است اینجا
حسن مستور به عاشق نتواند پرداخت
عکس طوطی به دل آینه زنگ است اینجا
قدر اگر می طلبی بر در بیرنگی زن
که گهر، خوار به اندازه رنگ است اینجا
کام ما بی سخن تلخ نگردد شیرین
گر همه شیره جان است، شرنگ است اینجا
عجز این نشأه، توانایی آن نشأه بود
از صراط آن گذر در است، که لنگ است اینجا
خطر قلزم عشق است به مقدار شعور
زورق بیخبران کام نهنگ است اینجا
کیست صائب سبک از دشت علایق گذرد؟
دامن ریگ روان در ته سنگ است اینجا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از صلح و آرامش نکن، زیرا محیط درگیری و جنگ است. اینجا هیچ جایی برای گفتگوهای شیرین و نرم نیست، بلکه تنازع و تضاد حاکم است.
حاصل دلشکنی غیر پشیمانی نیست
مومیایی، عرق خجلت سنگ است اینجا
هوش مصنوعی: نتیجه‌ی دل‌شکستگی تنها پشیمانی است. در اینجا، مومیایی به عرق خجلت سنگی اشاره دارد.
چه کند کوچه و بازار به دیوانه ما؟
دامن دشت جنون سینه تنگ است اینجا
هوش مصنوعی: این زندگی و شلوغی‌های کوچه و بازار، چه تأثیری بر حال و روز دیوانه‌ام دارد؟ اینجا، در دنیای جنون، فضای کافی برای تنفس و آرامش وجود ندارد.
عشق در هر چه زند دست به جز دامن یار
گرچه تسبیح بود، قید فرنگ است اینجا
هوش مصنوعی: عشق در هر چیزی که به جز دامن محبوب باشد، اگرچه مانند تسبیح هم باشد، در واقع یک نوع وابستگی و قید غیر اصیل است.
خشم خونخوار تو از لطف رباینده ترست
چشم آهو خجل از داغ پلنگ است اینجا
هوش مصنوعی: خشم و خونساری تو از لطافت و مهربانی نیز بیشتر است، مانند اینکه چشم آهو به خاطر وجود پلنگی در نزدیکی دچار شرم و ترس است.
حسن مستور به عاشق نتواند پرداخت
عکس طوطی به دل آینه زنگ است اینجا
هوش مصنوعی: محبوب پنهان نمی‌تواند به عاشق خود توجه کند؛ مانند اینکه تصویر طوطی در دل آینه تحت تأثیر زنگار قرار گرفته است.
قدر اگر می طلبی بر در بیرنگی زن
که گهر، خوار به اندازه رنگ است اینجا
هوش مصنوعی: اگر خواهان ارزش و اهمیت هستی، باید به عمق و حقیقت توجه کنی، زیرا ارزش واقعی چیزها به ظاهر و رنگ آنها نیست بلکه به محتوا و ماهیت آنها بستگی دارد.
کام ما بی سخن تلخ نگردد شیرین
گر همه شیره جان است، شرنگ است اینجا
هوش مصنوعی: زندگی ما بدون کلام دلنشین، لذتی نخواهد داشت. حتی اگر تمامی جان‌ها را به ما بدهند، ولی اینجا چیزی جز تلخی و زهر نیست.
عجز این نشأه، توانایی آن نشأه بود
از صراط آن گذر در است، که لنگ است اینجا
هوش مصنوعی: این دنیا نشان‌دهنده ناتوانی و محدودیت‌های ماست، در حالی که در عالم دیگری، ویژگی‌ها و توانایی‌های ما به شکلی متفاوت و با قدرت بیشتری وجود دارد. اینجا، ما در مسیر رسیدن به آن مرتبه‌ی بالاتر دچار ضعف و مشکل هستیم.
خطر قلزم عشق است به مقدار شعور
زورق بیخبران کام نهنگ است اینجا
هوش مصنوعی: عشق یک دریای عمیق و پرخطر است که در آن افراد بی‌خبر مانند قایق‌هایی هستند که به اندازه دانش و آگاهی‌شان قادر به عبور از آن هستند. اما اگر در این دریا بی‌احتیاطی کنند، ممکن است به خطر بزرگی یعنی کام‌جویی نهنگ‌ها برخورد کنند.
کیست صائب سبک از دشت علایق گذرد؟
دامن ریگ روان در ته سنگ است اینجا
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند از دشت وابستگی‌ها عبور کند؟ اینجا فقط سنگینی و محدودیت وجود دارد و دامن زندگی به ریگ‌های روان گره خورده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/10/01 15:01
منیره

نشأه در بیت 9 اشتباه است و به این صورت است: نشئه که به معنای تلذذ، سرخوشی، سکر، کیف، کیفور، لذت، مستی، نشوت است.

1393/10/01 15:01
منیره

بیت 9 مصراع دوم: از صراط آن گذرد راست، که لنگ است اینجا