گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۶

به یک پیمانهٔ می، کرد ساقی حل مشکل‌ها
به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دل‌ها
غزالی نیست بی‌خلخال در دامان این صحرا
ز بس پاشید از زور جنون من سلاسل‌ها
طلبکار تو چون سیلاب آرامش نمی‌داند
سرانجام اقامت می‌کند بیهوده، منزل‌ها
اگر داری طمع کز بی‌نیازان جهان گردی
مشو در پرده شب غافل از دریوزه دل‌ها
عبث جان می‌کنم، در خاک و خون بیهوده می‌غلتم
نثاری نیست در طالع مرا چون رقص بسمل‌ها
ضعیفان را به منزل می‌رساند بی پر و بالی
ز کف خاشاک را آماده در بحرست ساحل‌ها
چو عشق افتاد خالص، سنگ را دل نرم می‌سازد
کسی پروانه را مانع نمی‌گردد ز محفل‌ها
صدف بی‌ابر هیهات است از دریا گهر گیرد
مده تا ممکن است از دست، دامان وسایل‌ها
ز من رو می‌کند در پرده پنهان یار، ازین غافل
که من کیفیت دیدار می‌یابم ز حایل‌ها
دلی کز عشق دارد درد و داغی، می‌شود ظاهر
نمایان است صائب محمل لیلی ز محمل‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به یک پیمانهٔ می، کرد ساقی حل مشکل‌ها
به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دل‌ها
هوش مصنوعی: ساقی با یک پیمانه شراب، دشواری‌ها را حل کرد و با یک حرکت کوچک، گره‌های دل‌ها را باز کرد. ماه عید هم به روشنی دل‌ها کمک کرد.
غزالی نیست بی‌خلخال در دامان این صحرا
ز بس پاشید از زور جنون من سلاسل‌ها
هوش مصنوعی: در این صحرا، هیچ غزالی نیست که به پاهایش زینت‌هایی نداشته باشد، زیرا جنون من آن‌قدر شدت داشته که زنجیرها را پاشیده است.
طلبکار تو چون سیلاب آرامش نمی‌داند
سرانجام اقامت می‌کند بیهوده، منزل‌ها
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو طلبی دارد، مانند سیلابی است که آرامش نمی‌گیرد و نمی‌داند چه زمانی باید متوقف شود. در این مسیر، به‌صورت بی‌فایده به جاهای مختلف می‌رود و هیچ‌گاه در یک مکان ثابت نمی‌ماند.
اگر داری طمع کز بی‌نیازان جهان گردی
مشو در پرده شب غافل از دریوزه دل‌ها
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرزوها و خواسته‌ها هستی، نباید غافل باشی و در تاریکی شب بدون توجه به دل‌های نیازمند، در جستجوی منفعت خود باشی.
عبث جان می‌کنم، در خاک و خون بیهوده می‌غلتم
نثاری نیست در طالع مرا چون رقص بسمل‌ها
هوش مصنوعی: من بیهوده جان می‌کَنم و در خون و خاک غوطه‌ور می‌شوم، اما هیچ چیزی در سرنوشت من وجود ندارد. حال من مانند رقصیدن یک پرنده زخمی است.
ضعیفان را به منزل می‌رساند بی پر و بالی
ز کف خاشاک را آماده در بحرست ساحل‌ها
هوش مصنوعی: ضعیفان را بدون داشتن قدرت یا امکانات، به مقصد می‌رساند، مانند خاشاکی که در دریا آماده می‌شود تا به ساحل برود.
چو عشق افتاد خالص، سنگ را دل نرم می‌سازد
کسی پروانه را مانع نمی‌گردد ز محفل‌ها
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به‌طور واقعی و خالص در دل شکل بگیرد، حتی سنگ‌های سخت هم نرم و مهربان می‌شوند. در این حال، هیچ مانعی نمی‌تواند پروانه را از ورود به لحظات خوب و دل‌نشین بازدارد.
صدف بی‌ابر هیهات است از دریا گهر گیرد
مده تا ممکن است از دست، دامان وسایل‌ها
هوش مصنوعی: صدف بدون باران نمی‌تواند از دریا مروارید بیاورد؛ بنابراین، تا زمانی که ممکن است، از دست ندهید و بهره‌برداری کنید.
ز من رو می‌کند در پرده پنهان یار، ازین غافل
که من کیفیت دیدار می‌یابم ز حایل‌ها
هوش مصنوعی: یارم از من رو می‌گرداند و در پس پرده پنهان می‌شود، غافل از اینکه من به واسطه‌ی موانع و حائل‌ها هم کیفیت دیدار را درک می‌کنم.
دلی کز عشق دارد درد و داغی، می‌شود ظاهر
نمایان است صائب محمل لیلی ز محمل‌ها
هوش مصنوعی: دل‌هایی که از عشق پر از درد و رنج هستند، به راحتی و به وضوح خود را نشان می‌دهند. صائب به این نکته اشاره می‌کند که عشق واقعی در وجود انسان‌ها خود را بروز می‌دهد و مانند ویلای لیلی، نمایان می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۶۶ به خوانش عندلیب