غزل شمارهٔ ۴۵۶۳
می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار
زود بر در می زند از خانه روشن غبار
کار مشکل را به همت می توان از پیش برد
می کند در کشور ما رخنه در آهن غبار
آن سیه روزم که از هر جا که خیزد سیل غم
در مصیبت خانه ام افشاند از دامن غبار
خاکساران از دل ما زنگ کلفت می برند
در دیار ما کند آیینه را روشن غبار
بس که راه عشق را افتان و خیزان می روم
می رود در هر قدم سبقت کند بر من غبار
یک نظر دزدیده در صبح بنا گوش تو دید
پرتو خورشید شد در دیده روزن غبار
چون شوم صائب غبار خاطر یاران، که من
شسته ام با اشک شادی از رخ دشمن غبار
غزل شمارهٔ ۴۵۶۲: بر لب بام خطر باشد مکان اعتبارغزل شمارهٔ ۴۵۶۴: پاس درد و داغ عشق از دیده های شوردار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار
زود بر در می زند از خانه روشن غبار
هوش مصنوعی: محبت و عشق میپرستان هرگز اجازه نمیدهند که غبار دشمنی بر دلهایشان بنشیند. آنها با شتاب و بیوقفه به سوی عشق و محبت میروند و از دلتنگی و غم دور میشوند.
کار مشکل را به همت می توان از پیش برد
می کند در کشور ما رخنه در آهن غبار
هوش مصنوعی: برای حل مشکلات بزرگ، نیاز به تلاش و همت داریم. در کشور ما، حتی مشکلات سخت نیز میتوانند با اراده و کوشش برطرف شوند.
آن سیه روزم که از هر جا که خیزد سیل غم
در مصیبت خانه ام افشاند از دامن غبار
هوش مصنوعی: من آنقدر بدبخت و ناراحتم که در هر جا که نگاه می کنم، درد و غم همچون سیل به خانهام هجوم میآورد و غمگینیام را بیشتر میکند.
خاکساران از دل ما زنگ کلفت می برند
در دیار ما کند آیینه را روشن غبار
هوش مصنوعی: افراد خاکی و humble فکری میکنند که میتوانند زنگاری که در دل ما وجود دارد را بزدایند و در سرزمین ما تصور روشنی از واقعیت ایجاد کنند، حتی اگر آینهای که به آن نگاه میکنیم، غبار گرفته باشد.
بس که راه عشق را افتان و خیزان می روم
می رود در هر قدم سبقت کند بر من غبار
هوش مصنوعی: در عشق، به قدری با اشتیاق و حرکات ناپایدار پیش میروم که در هر قدم، غباری که برجا میگذارم، از من پیشی میگیرد.
یک نظر دزدیده در صبح بنا گوش تو دید
پرتو خورشید شد در دیده روزن غبار
هوش مصنوعی: یک نگاه به طلوع صبح به تو انداختم و دیدم که نور خورشید در چشمانم به گونهای درخشید که غبار شب را کنار زد.
چون شوم صائب غبار خاطر یاران، که من
شسته ام با اشک شادی از رخ دشمن غبار
هوش مصنوعی: وقتی من به حال وصال و دوستی با یارانم میرسیدم، همچون صائب میشوم که غبار غم از ذهن و دل خود برطرف کردهام. من این غبار را با اشکهای شوق و شادیای که به خاطر دشمن گذشتهام، شستهام.

صائب