گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۴۶

عشق تو ز دل بدر نمی آید
سیمرغ ز قاف برنمی آید
مأوای دل از دو کون بیرون است
این بیضه به زیر پرنمی آید
تر دامنی وصفای دل هیهات
آیینه ز آب برنمی آید
شبنم ز کنار آفتاب آمد
از یوسف ما خبر نمی آید
دل پخته چو شد به خاک می افتد
خودداری ازین ثمر نمی آید
تا پای ترا رکاب بوسیده است
پایش به زمین دگر نمی آید
امید نگاه دارم از چشمش
از بیخبران خبر نمی آید
از کوچهٔ نِی کدام شب صائب
صد قافلهٔ شکر نمی آید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو ز دل بدر نمی آید
سیمرغ ز قاف برنمی آید
هوش مصنوعی: عشق تو هرگز از دل من نمی‌رود، همان‌گونه که سیمرغ از قاف بیرون نمی‌آید.
مأوای دل از دو کون بیرون است
این بیضه به زیر پرنمی آید
هوش مصنوعی: جان و دل آدمی در جهانی فراتر از این عالم مادی قرار دارد و این دنیای فیزیکی قادر به درک آن نیست. انسان نمی‌تواند به آسانی به حقیقت این وجود پرواز کند و به اعماق آن دست یابد.
تر دامنی وصفای دل هیهات
آیینه ز آب برنمی آید
هوش مصنوعی: چقدر سخت است که دل پاک و معصوم را با ظاهری ساده و زودگذر توصیف کنیم. آیینه‌ای از آب قادر به نشان دادن چنین صفایی نیست.
شبنم ز کنار آفتاب آمد
از یوسف ما خبر نمی آید
هوش مصنوعی: شبنم، در کنار نور آفتاب، به وجود آمده است اما از یوسف ما خبری به ما نمی‌رسد.
دل پخته چو شد به خاک می افتد
خودداری ازین ثمر نمی آید
هوش مصنوعی: وقتی که دل انسان به بلوغ و پختگی رسید، سرانجام به خاک و زمین بازمی‌گردد و نمی‌تواند از چیدن میوه‌های زندگی خودداری کند.
تا پای ترا رکاب بوسیده است
پایش به زمین دگر نمی آید
هوش مصنوعی: تا زمانی که پاهای تو را بوسیده، دیگر پاهایش به زمین نمی‌گذارد.
امید نگاه دارم از چشمش
از بیخبران خبر نمی آید
هوش مصنوعی: من به نگاه او امیدوارم، اما خبرهایی از بی‌خبران به دست نمی‌آید.
از کوچهٔ نِی کدام شب صائب
صد قافلهٔ شکر نمی آید
هوش مصنوعی: در کوچه نی کدام شب، دل‌تنگی و غم موجب نمی‌شود که قافله‌ای از شیرینی و خوشبختی بیاید؟