گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۲۲

برانگیزد غبار از مغز جان درد
برآرد گرد از آب روان درد
که می گیرد عیار صبرها را
اگر گیرد کناری از میان درد
تو مست خواب و ما را تا گل صبح
سراسر می رود در استخوان درد
نمی دادند درد سر دوا را
اگر می داشتند این ناکسان درد
به درد آمد دلت از صحبت من
ندانستی که می باشد گران درد
به دنبال دوا سرگشته زانم
که در یک جا نمی گیرد مکان درد
همان دردی که ما داریم خورشید
چو برگ بید می لرزد ازان درد
اگر بازوی مردی را بگیرد
نخواهد کرد دست آسمان درد
اگر هر موی صائب را بکاوند
فتاده کاروان در کاروان درد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برانگیزد غبار از مغز جان درد
برآرد گرد از آب روان درد
هوش مصنوعی: غبار از دل برمی‌خیزد و از درد جان به وجود می‌آید، مانند گردی که از آب در حال حرکت به وجود می‌آید.
که می گیرد عیار صبرها را
اگر گیرد کناری از میان درد
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند دردها را کنار بگذارد، در آن صورت می‌تواند صبر واقعی را به دست آورد.
تو مست خواب و ما را تا گل صبح
سراسر می رود در استخوان درد
هوش مصنوعی: تو به خواب عمیق و بی‌خبری از ما که در غم و درد زندگی، گویی با هر صبح گل‌ها بر جان‌مان سنگینی می‌کنند.
نمی دادند درد سر دوا را
اگر می داشتند این ناکسان درد
هوش مصنوعی: اگر این افراد نااهل، درد و مشکل واقعی داشتند، دیگر نمی‌خواستند برای دردسرهایمان درمانی پیدا کنند.
به درد آمد دلت از صحبت من
ندانستی که می باشد گران درد
هوش مصنوعی: دلت از حرف‌های من به درد آمده، اما نمی‌دانی که این درد چقدر سنگین و مشکل‌ساز است.
به دنبال دوا سرگشته زانم
که در یک جا نمی گیرد مکان درد
هوش مصنوعی: من به دنبال درمان می‌گردم، اما به خاطر دردهای مختلف، هیچ‌جا نمی‌توانم آرام بگیرم.
همان دردی که ما داریم خورشید
چو برگ بید می لرزد ازان درد
هوش مصنوعی: دردی که ما احساس می‌کنیم باعث می‌شود خورشید هم مانند برگ بید به لرزه درآید.
اگر بازوی مردی را بگیرد
نخواهد کرد دست آسمان درد
هوش مصنوعی: اگر مردی به کمک و یاری دیگری بیفتد، به او آسیب نخواهد رسید و حمایت آسمان نیز شامل حال او خواهد شد.
اگر هر موی صائب را بکاوند
فتاده کاروان در کاروان درد
هوش مصنوعی: هرگاه به دقت به موهای صائب نگاه کنیم، خواهیم دید که هر کدام از آن‌ها داستانی از درد و رنج را در دل خود نهفته دارند. به همین دلیل، وضعیت کاروانی که در مسیر خود به درد گرفتار شده، نمادی از همین مشکلات و چالش‌هاست.