غزل شمارهٔ ۴۵۱۵
چرا از خم می فلاطون برآید
ز دریای رحمت کسی چون برآید
غزالان کنند آن زمان ته دو زانو
که دیوانه ما به هامون برآید
برآید شکر خند ازان لعل میگون
به نازی که شیرین به گلگون برآید
تبسم به خون غوطه زدتابرآمد
ازین تنگنا تا سخن چون برآید
چون مستی است کآید ز میخانه بیرون
حدیثی کز آن لعل میگون برآید
به دنبال او سرواز باغ بیرون
پریشانتر از بیدمجنون برآید
ز ابر سیاه است امید باران
مگر کامم از خط شبگون برآید
در آغوش قمری است نشونمایش
عجب نیست گرسروموزون برآید
ز شرم گنه سروموزون ز خاکم
سرافکنده چون بیدمجنون برآید
سرنوح لرزان حبابی است اینجا
ازین بحر سالم کسی چون برآید
گسسته است سررشته امیدها را
چسان ناله از دل به قانون برآید
فرو رفت هرکس که در فکر دنیا
سرش از گریبان قارون برآید
ز دامان دولت جدایی است مشکل
ز پای خم می کسی چون برآید
نیم ایمن از عهدپادر رکابش
که می ترسم این نعل وارون برآید
ز بس خاک خورده است خون عزیزان
به هرجاکه ناخن زنی خون برآید
نباشد در بسته را خیر صائب
ازان غنچه لب کام من چون برآید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرا از خم می فلاطون برآید
ز دریای رحمت کسی چون برآید
هوش مصنوعی: چرا کسی که از دریای رحمت برمیخیزد، نمیتواند از شراب میخانهای که سقراط دربارهاش سخن گفته، بیاموزد؟
غزالان کنند آن زمان ته دو زانو
که دیوانه ما به هامون برآید
هوش مصنوعی: وقتی که دیوانه من به کنار دریا بیاید، آهوها به حالت دو زانو در میآیند.
برآید شکر خند ازان لعل میگون
به نازی که شیرین به گلگون برآید
هوش مصنوعی: با آمدن گلهای سرخ و زیبا، شکری شیرین و دلانگیز از آن لبهای نرم و قرمز برمیخیزد. این آدمی است که با ناز و زیباییاش، مثل گلی شیرین و خوشبو، دلها را میرباید.
تبسم به خون غوطه زدتابرآمد
ازین تنگنا تا سخن چون برآید
هوش مصنوعی: لبخند به خون آغشته شد و از این تنگنایی که در آن قرار داشت، به آزادی رسید تا سخن بگوید.
چون مستی است کآید ز میخانه بیرون
حدیثی کز آن لعل میگون برآید
هوش مصنوعی: این ابیات به حالتی شبیه به مستی اشاره دارد که از میخانه به بیرون میآید و داستانی را روایت میکند که از آن، زیبایی و طراوتی چون رنگ لعل به وجود میآید. به عبارت دیگر، احساس و حالتی که در آن بدهی وجود دارد، میتواند زیبایی و جاذبهای شگفتانگیز را به همراه داشته باشد.
به دنبال او سرواز باغ بیرون
پریشانتر از بیدمجنون برآید
هوش مصنوعی: وقتی او را دنبال میکنم، حالت من از بید مجنون نیز آشفتهتر میشود و از باغ بیرون میآیم.
ز ابر سیاه است امید باران
مگر کامم از خط شبگون برآید
هوش مصنوعی: امید باران از ابرهای سیاه وجود دارد، اما تنها در صورتی که آرزوهایم از تاریکی شب برآورده شود.
در آغوش قمری است نشونمایش
عجب نیست گرسروموزون برآید
هوش مصنوعی: در آغوش یک پرندهی خوش آهنگ، نشانهای از عشق و زیبایی وجود دارد و به همین خاطر، اگر صدای موزونی از آن برآید، چیز عجیبی نیست.
ز شرم گنه سروموزون ز خاکم
سرافکنده چون بیدمجنون برآید
هوش مصنوعی: از شرم گناه، چون بید مجنون، سرم را به خاک انداختهام و سرافکنده هستم.
سرنوح لرزان حبابی است اینجا
ازین بحر سالم کسی چون برآید
هوش مصنوعی: زندگی مانند حبابی لرزان است که در این دریا وجود دارد و هیچ کس نمیداند چه زمانی از این دریای آرام خود را برخواهد آورد.
گسسته است سررشته امیدها را
چسان ناله از دل به قانون برآید
هوش مصنوعی: امیدها از هم پاشیده و آشفته شدهاند، حال چگونه میتواند نالهای از دل به زبان بیاید؟
فرو رفت هرکس که در فکر دنیا
سرش از گریبان قارون برآید
هوش مصنوعی: هر کسی که در اندیشه دنیا باشد، به زودی مغرور میشود و به سرنوشت کسانی مانند قارون دچار خواهد شد.
ز دامان دولت جدایی است مشکل
ز پای خم می کسی چون برآید
هوش مصنوعی: جدایی از نعمتهای زندگی سخت است و کسی که در دامن کامیابی و خوشبختی قرار دارد، چگونه میتواند از آن فاصله بگیرد؟
نیم ایمن از عهدپادر رکابش
که می ترسم این نعل وارون برآید
هوش مصنوعی: من از عهد و پیمانِ پدرش کمی ایمن نیستم، زیرا میترسم که این نعل معکوس (بد) به کارش بیاید.
ز بس خاک خورده است خون عزیزان
به هرجاکه ناخن زنی خون برآید
هوش مصنوعی: به خاطر خون دل عزیزان که به خاک نشسته، هر جا که به زمین فشار بیاوری، خون بیرون میزند.
نباشد در بسته را خیر صائب
ازان غنچه لب کام من چون برآید
هوش مصنوعی: اگر در بستهای نباشد، چیزی خوب به دست نخواهد آمد؛ مثل آن غنچه که اگر شکوفا نشود، کام من را شیرین نخواهد کرد.