گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۰۳

از کمرش کام دل چگونه برآید
خردشودشیشه ای که برکمرآید
گل شوداز اضطراب دست زلیخا
یوسف ماچون ز صحن باغ برآید
محنت روی زمین رسید به مجنون
سنگ به هرنخل در خورثمرآید
بیهده از داغ سینه چشم گشوده است
دل نه چنان رفته است کز سفرآید
هر سرموبرتنش شودرگ ابری
ناله ما در دلی که کارگر آید
سیر خراباتیان عشق به دوش است
کیست به پای خوداز بهشت برآید
فیض دعا می برد ز تلخی دشنام
هرکه دلش خوش بودبه هر چه برآید
جوهر ذاتی درون پرده نماند
خودبخوداین تیغ از نیام برآید
از ادب عشق حلقه در باغ است
فاخته را سرواگرچه زیرپرآید
جز رخ جانان که از صفا نتوان دید
بار نگاه است هرچه در نظر آید
از در حق کن طلب شکسته دلان را
شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید
پا به رکاب است پیش حسن تو خورشید
خوبی مه نیست در دو هفته سرآید
در نظرش پرده حجاب نماند
عشق به هردل که بی حجاب درآید
نغمه حافظ شنو ز خامه صائب
چندنشینی که خواجه کی بدر آید

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کمرش کام دل چگونه برآید
خردشودشیشه ای که برکمرآید
هوش مصنوعی: وقتی که شیشه‌ای بر کمر کسی بیفتد، آن شیشه خرد می‌شود و از آن چیزی به دست نمی‌آید. این بیان به ما یادآوری می‌کند که برخی امور ممکن است به نتیجه نرسند و امکان دستیابی به خواسته‌ها در شرایط خاصی دشوار باشد.
گل شوداز اضطراب دست زلیخا
یوسف ماچون ز صحن باغ برآید
هوش مصنوعی: از نگرانی و اضطراب زلیخا، گل‌های باغ شکوفا می‌شوند، همان‌طور که یوسف از صحن باغ بیرون می‌آید.
محنت روی زمین رسید به مجنون
سنگ به هرنخل در خورثمرآید
هوش مصنوعی: مشکلات و دردسرهای زندگی به مجنون (عاشق دیوانه) رسید، همچنان که سنگی به هر درخت خرما می‌رسد و بر آن تأثیر می‌گذارد.
بیهده از داغ سینه چشم گشوده است
دل نه چنان رفته است کز سفرآید
هوش مصنوعی: دل به خاطر داغی که دارد به طرز بیهوده‌ای به دور و بر نگاه می‌کند، اما نه آن‌قدر بی‌تاب است که امیدی به بازگشت پیدا کند.
هر سرموبرتنش شودرگ ابری
ناله ما در دلی که کارگر آید
هوش مصنوعی: هر سر مویی که بلند شود، مانند رگ ابری در دلی که دچار غم و اندوه است، ناله‌ای به وجود می‌آورد.
سیر خراباتیان عشق به دوش است
کیست به پای خوداز بهشت برآید
هوش مصنوعی: عاشق‌های سرگردان و بی‌خیال، سنگینی عشق را بر دوش دارند. آیا کسی می‌تواند بدون کمک دیگران و تنها با پای خود از بهشت بیرون آید؟
فیض دعا می برد ز تلخی دشنام
هرکه دلش خوش بودبه هر چه برآید
هوش مصنوعی: هر که دلش شاد باشد، دعا و درخواستش می‌تواند تلخی دشنام‌ها را از بین ببرد و به او آرامش و خوشحالی ببخشد، هر چه هم که پیش بیاید.
جوهر ذاتی درون پرده نماند
خودبخوداین تیغ از نیام برآید
هوش مصنوعی: جوهر حقیقی و اصیل هر چیزی در پنهان نمی‌ماند و به طور طبیعی به نمایش درمی‌آید، مانند تیغی که خود به خود از نیام خارج می‌شود.
از ادب عشق حلقه در باغ است
فاخته را سرواگرچه زیرپرآید
هوش مصنوعی: عشق با ادب و احترام، مانند حلقه‌ای است که در باغ به پرنده‌ای زیبا تعلق دارد، حتی اگر این پرنده زیر پر دیگران پنهان باشد.
جز رخ جانان که از صفا نتوان دید
بار نگاه است هرچه در نظر آید
هوش مصنوعی: تنها زیبایی چهره محبوب است که قابل دیدن و لذت بخش است، زیرا هر چیزی که در دید قرار گیرد، فاقد آن صفا و روشنی است.
از در حق کن طلب شکسته دلان را
شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید
هوش مصنوعی: از درِ حق درخواست کن و از دل‌های شکسته حمایت کن، چون شیشه بشکند، اگر شیشه‌گر بیاید، در کنار او باش.
پا به رکاب است پیش حسن تو خورشید
خوبی مه نیست در دو هفته سرآید
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری زیبا اشاره می‌شود که نشان می‌دهد عشق و زیبایی واقعی در وجود محبوب است. خورشید و ماه به عنوان نمادهای نور و زیبایی مورد اشاره قرار می‌گیرند، اما در مقایسه با زیبایی محبوب، کمتر به نظر می‌رسند. این بیان، تعهد و اشتیاق را به تصویر می‌کشد که در برابر زیبایی محبوب، انسان چقدر کوچک و ناچیز احساس می‌کند.
در نظرش پرده حجاب نماند
عشق به هردل که بی حجاب درآید
هوش مصنوعی: در دید او هیچ چیزی نمی‌تواند مانع عشق شود و هر دلی که بدون حجاب عشق را بپذیرد، به آن دسترسی خواهد داشت.
نغمه حافظ شنو ز خامه صائب
چندنشینی که خواجه کی بدر آید
هوش مصنوعی: به آواز حافظ گوش بده و از سخن صائب بهره ببر، چرا که انتظار نداشته باش که خواجه (حافظ) هر لحظه نمایان شود.