غزل شمارهٔ ۴۴۹۲
دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید
اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید
مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را
وگر نه کیست که از عهده حساب برآید
رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم
نصیب تیر شود پر چو از عقاب برآید
ز ماهتاب کند شیر مست روی زمین را
شب سیاه اگر آن ماه بی نقاب برآید
نبرده است دل از عشق هیچ کس به سلامت
ز آتشی که ملایم بود کباب برآید
همیشه از نگه گرم عاشق است بر آتش
چگونه موی میانش ز پیچ و تاب برآید
فغان که آتش بی زینهار چهره ساقی
امان نداد که دود از دل کباب برآید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید
اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید
هوش مصنوعی: اگر دو روز فقط یک آفتاب از یک سمت طلوع کند، دل دچار تپش و خاطر نگران میشود.
مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را
وگر نه کیست که از عهده حساب برآید
هوش مصنوعی: آیا عرق شرم میتواند نامه ما را پاک کند؟ چون به غیر از این، چه کسی میتواند از پس حساب و کتاب ما برآید؟
رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم
نصیب تیر شود پر چو از عقاب برآید
هوش مصنوعی: هرچه ظلم و ستم بیشتر باشد، در نهایت نتیجهای جز آسیب و زیان برای ظالم نخواهد داشت. مانند اینکه وقتی پرندگانی از قبیل عقاب برای شکار به پرواز در میآیند، همواره به دنبال طعمهای مناسب هستند که عاقبت دچار آسیب و ستم دیگران شوند.
ز ماهتاب کند شیر مست روی زمین را
شب سیاه اگر آن ماه بی نقاب برآید
هوش مصنوعی: چنانچه ماه تمام و درخشانی در آسمان نمایان شود، شب تار و تاریک، روشن و زیبا میشود و تمام زیباییهای خود را نمایان میکند. در این حالت، حتی موجوداتی چون شیر که در شب به خواب رفتهاند، بیدار و سرزنده میشوند.
نبرده است دل از عشق هیچ کس به سلامت
ز آتشی که ملایم بود کباب برآید
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانسته از عشق بیدردسر عبور کند؛ مثل آتش ملایمی که اگر شعلهور شود، باعث کباب شدن میشود.
همیشه از نگه گرم عاشق است بر آتش
چگونه موی میانش ز پیچ و تاب برآید
هوش مصنوعی: همیشه چشمهای عاشق به عشق گرم و پرشور است و نمیداند که چگونه موهایش با این پیچ و تابها به سمت بالا میرود.
فغان که آتش بی زینهار چهره ساقی
امان نداد که دود از دل کباب برآید
هوش مصنوعی: آه و افسوس که آتش عشق و جذبه چهره ساقی به من رحم نکرد و نتوانستم از دل سوختهام دود بلند کنم.