غزل شمارهٔ ۴۴۶۰
پروای شکوه من آن سیمتن ندارد
دردش مباد هر چند درد سخن ندارد
ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران
کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد
هرکس فتد تهی چشم در فکر دیگران نیست
پروای تشنه جانان چاه دفن ندارد
از نارسایی جودسایل برآورد دست
چاهی که می رسد دست دلو ورسن ندارد
چون شمع سرگرانان در زیر پا نبینند
پای چراغ نوری در انجمن ندارد
از زندگی به تنگند دایم سیاه روزان
ذوقی چراغ ماتم از زیستن ندارد
ناجنس کی تواند ما را به حرف آورد
با آبگینه طوطی روی سخن ندارد
عارف ز جرم مردم در پرده حجاب است
یوسف ز شرم اخوان روی وطن ندارد
باشند زردرویان صائب به پرده محتاج
هر کس شهید گردد فکر کفن ندارد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پروای شکوه من آن سیمتن ندارد
دردش مباد هر چند درد سخن ندارد
هوش مصنوعی: نادانی و بیتوجهی دیگران به درد و رنج من برایم مهم نیست، زیرا حتی اگر نامنخر را در زبان نیاورند، احساساتم را در درون خود احساس میکنم.
ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران
کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد
هوش مصنوعی: ناسازگاریای در طبیعت گلها وجود دارد، مانند یوسفی که در آن گرگی پنهان نشده است.
هرکس فتد تهی چشم در فکر دیگران نیست
پروای تشنه جانان چاه دفن ندارد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال جلب توجه و نظر دیگران باشد، نباید انتظاری از او داشت که به عشق و نیازهای عمیق انسانها توجه کند. او مانند کسی است که در چاهی افتاده و نمیتواند از آن خارج شود.
از نارسایی جودسایل برآورد دست
چاهی که می رسد دست دلو ورسن ندارد
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود بخشش و نیکی، نمیتوان انتظار داشت که چاه عمیق و پرباری ساخته شود، چرا که نه دلو (سطل) و نه نیروی کافی برای پر کردن آن وجود دارد.
چون شمع سرگرانان در زیر پا نبینند
پای چراغ نوری در انجمن ندارد
هوش مصنوعی: افرادی که در غم و اندوه هستند، وقتی در جمع دیگران نیستند و کسی به آنها توجه نمیکند، مانند شمعی هستند که در زیر پا قرار دارد و نورش دیده نمیشود. در چنین حالتی، هیچ روشنایی در میان جمع وجود ندارد.
از زندگی به تنگند دایم سیاه روزان
ذوقی چراغ ماتم از زیستن ندارد
هوش مصنوعی: افراد غمگین و بدشانس همواره از زندگی ناراضیاند و حس شادی و خوشی را از دست دادهاند. آنها نمیتوانند از زیستن لذت ببرند و در تاریکی و اندوه غرق شدهاند.
ناجنس کی تواند ما را به حرف آورد
با آبگینه طوطی روی سخن ندارد
هوش مصنوعی: هیچ چیز ناپسند و ناهماهنگ نمیتواند ما را به گفتگو وادار کند، چرا که با زیبایی و شفافیت سخن گفتن که مانند شیشه است، نمیتوان به گفتگو پرداخت.
عارف ز جرم مردم در پرده حجاب است
یوسف ز شرم اخوان روی وطن ندارد
هوش مصنوعی: عارف به خاطر گناه مردم در پنهانکاری قرار دارد و یوسف به دلیل شرم از برادرانش نمیتواند به وطنش بازگردد.
باشند زردرویان صائب به پرده محتاج
هر کس شهید گردد فکر کفن ندارد
هوش مصنوعی: افراد زردروی (بدنیا آمده از رنگ زرد) برای پوشش خود به پرده نیازمندند، اما کسی که جان میدهد، حتی به فکر کفن خود هم نیست.