غزل شمارهٔ ۴۴۱۰
از دشت به حی مردم دیوانه نسازند
با گور بسازند وبه کاشانه نسازند
این قوم سخنساز که هستند درین دور
سخت است سخن از لب پیمانه نسازند
حرفی نتوان زد که به صد رنگ نگویند
خوابی نتوان گفت که افسانه نسازند
بادرد سر شکوه عشاق چه سازد
از صندل اگر زلف ترا شانه نسازند
آن قوم که از برق بلرزند به خرمن
قفل دهن مور چرا دانه نسازند
چون کعبه مبادا که سیه پوش برآید
برطالع من به که صنمخانه نسازند
صائب عجبی نیست که این مردم بیدرد
از بهر سمندر ز شرر دانه نسازند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دشت به حی مردم دیوانه نسازند
با گور بسازند وبه کاشانه نسازند
هوش مصنوعی: از دشت به مردم عاقل آسیب نمیزنند، بلکه با مردگان و گورها سر و کار دارند و به خانه و زندگی افراد کاری ندارند.
این قوم سخنساز که هستند درین دور
سخت است سخن از لب پیمانه نسازند
هوش مصنوعی: این گروه سخنوران که در این زمان هستند، در شرایط دشوار، نمیتوانند از لب پیمانه چیزی برون آورند.
حرفی نتوان زد که به صد رنگ نگویند
خوابی نتوان گفت که افسانه نسازند
هوش مصنوعی: نمیتوان حرفی را زد که در آن تفسیرهای مختلفی به وجود نیاید و نمیتوان خوابی را گفت که از آن داستانهای خیالی درست نکنند.
بادرد سر شکوه عشاق چه سازد
از صندل اگر زلف ترا شانه نسازند
هوش مصنوعی: عاشقان که از درد عشق شکایت میکنند، چه فایدهای دارد اگر عطر خوش صندل حاضر باشد اما زلف تو را شانه نکنند؟
آن قوم که از برق بلرزند به خرمن
قفل دهن مور چرا دانه نسازند
هوش مصنوعی: قومى که از روشنایى آسمان به خود میلرزند، چرا با موجودات کوچک و بىاهمیت مانند مور، درگیر میشوند و به آنها آسیب میرسانند؟
چون کعبه مبادا که سیه پوش برآید
برطالع من به که صنمخانه نسازند
هوش مصنوعی: مبادا که کسی با چهرهای تیره و بدشگون بر سر راهم بیفتد، زیرا بهتر است که هیچ معبدی برای پرستش بتها ساخته نشود.
صائب عجبی نیست که این مردم بیدرد
از بهر سمندر ز شرر دانه نسازند
هوش مصنوعی: عجیب نیست که این مردم بیاحساس برای سمندر، از آتش، دانهای بسازند.

صائب