غزل شمارهٔ ۴۲۴۹
هوش من از نسیم سحرگاه می رود
حکم اشاره بر دل آگاه می رود
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه می رود
زین تیره خاکدان دل روشن چه می کشد
از گرد لشکری چه بر این شاه می رود
گردون سفر به زمزمه عشق می کند
محمل به ذوق بانگ جرس راه می رود
همراهی صبا نکند پوی پیرهن
دنبال عمر رفته عبث آه می رود
در عشق آفتاب اگر یک جهت شود
داغ کلف ز آینه ماه می رود
قارون ز بار حرص به روی زمین نماند
دلو گران، سبک به ته چاه می رود
موقوف نیم جذبه بود سیر و دور ما
دیوار ما ز جا به پر کاه می رود
صائب نظر به دامن سحرا گشوده ایم
مجنون ما به شهر به اکراه می رود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوش من از نسیم سحرگاه می رود
حکم اشاره بر دل آگاه می رود
هوش مصنوعی: ذهن من تحت تأثیر نسیم صبحگاهی قرار میگیرد و به نوعی احساسات و تفکرات دل آگاه را درک میکند.
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه می رود
هوش مصنوعی: ماه به طور دائم در درون ابرها نمیماند و بالاخره از آسمان خارج میشود و دل آگاه به این حقیقت پی میبرد.
زین تیره خاکدان دل روشن چه می کشد
از گرد لشکری چه بر این شاه می رود
هوش مصنوعی: این دل که در خاکدان تیره زندگی میکند، چه دردی از غم لشکری و جنگی بر خود تحمل میکند و چه بر شاهی که بر او حاکم است، میکشد.
گردون سفر به زمزمه عشق می کند
محمل به ذوق بانگ جرس راه می رود
هوش مصنوعی: آسمان با سکوتی عاشقانه در حال حرکت است و با لذت صدای زنگ جرس، مسیر خود را میپیماید.
همراهی صبا نکند پوی پیرهن
دنبال عمر رفته عبث آه می رود
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز نمیتواند به دنبال پیراهنی باشد که عمرش رفته و در نهایت، تنها حسرتی باقی مانده است.
در عشق آفتاب اگر یک جهت شود
داغ کلف ز آینه ماه می رود
هوش مصنوعی: اگر آفتاب عشق در یک سمت بتابد، گرمای سوزان آن به دلایل مختلف، بازتاب آینه ماه را تحت تاثیر قرار میدهد و ممکن است موجب دگرگونی و تغییر حال و هوا شود.
قارون ز بار حرص به روی زمین نماند
دلو گران، سبک به ته چاه می رود
هوش مصنوعی: قارون، به خاطر حرص و طمع زیادش، دیگر هیچ چیزی از دنیا ندارد. بار سنگین او مانند دلی که به ته چاه میرود، به راحتی از بین رفته است.
موقوف نیم جذبه بود سیر و دور ما
دیوار ما ز جا به پر کاه می رود
هوش مصنوعی: سیر و سفر ما به خاطر حالتی که داریم متوقف شده است و موانع اطراف ما مثل دیواری هستند که ما را از حرکت باز میدارند، انگار در جایی ثابت ماندهایم و دیگر نمیتوانیم پیش برویم.
صائب نظر به دامن سحرا گشوده ایم
مجنون ما به شهر به اکراه می رود
هوش مصنوعی: ما در دامن طبیعت و زیباییها غوطهور شدهایم، اما مجنون ما به ناچار به شهر میرود و از این کار ناراضی است.

صائب