گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۱۰

در موج خیز غم دل آزاد نشکند
جوهر طلسم بیضه فولاد نشکند
تیغ ترا ملاحظه از جان سخت نیست
از کوه قاف بال پریزاد نشکند
تا می توان شکست پرو بال خویش را
مرغ اسیر ما دل صیاد نشکند
گو تخته کن دکان که سرآمد نمی شود
طفلی که تخته بر سر استاد نشکند
این می کشد مرا که مبادا ز لاغری
خونم خمار خنجر جلاد نشکند
گودم مزن ز خشکی سودا که ناقص است
در هر رگی که نشتر فصاد نشکند
این دامنی که زد به کمر کوه بیستون
سخت است تیشه بر سر فرهاد نشکند
بر سرکشی مناز که سروی درین چمن
قامت نکرد راست که آزاد نشکند
دستی نشد دراز بر این گرد خوان که نی
در ناخنش قلمرو ایجاد نشکند
کام از جهان مجو که درین صید گاه نیست
مرغی که بیضه بر سر صیاد نشکند
ایمن نیم ز تنگی دل بر خیال او
از شیشه گرچه بال پریزاد نشکند
صائب جهان فروز نگردد چو آفتاب
رنگی که از تپانچه استاد نشکند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در موج خیز غم دل آزاد نشکند
جوهر طلسم بیضه فولاد نشکند
هوش مصنوعی: غم و اندوه مانند موجی است که نمی‌تواند دل را بشکند و مانند طلسمی است که از فولاد ساخته شده و نه می‌تواند بشکند و نه آسیب ببیند.
تیغ ترا ملاحظه از جان سخت نیست
از کوه قاف بال پریزاد نشکند
هوش مصنوعی: تیغ تو از نظر جان سخت نیست و از کوه قاف بال پریزاد نمی‌شکند. معنای این جمله این است که قدرت و تیزی تیغ تو نمی‌تواند جان سخت را آسیب‌پذیر کند، و از بالای قاف هم نمی‌توانی به راحتی عبور کنی. در واقع، این جمله بر ناتوانی و محدودیت‌های انسان در برابر نیروهای بزرگ و طبیعی تأکید می‌کند.
تا می توان شکست پرو بال خویش را
مرغ اسیر ما دل صیاد نشکند
هوش مصنوعی: هرچقدر که می‌توانی، سعی کن آزادی و استقلال خود را حفظ کنی؛ حتی اگر در شرایط سختی قرار داری، نگذار دیگران تو را به اسارت بکشند یا به تو آسیب بزنند.
گو تخته کن دکان که سرآمد نمی شود
طفلی که تخته بر سر استاد نشکند
هوش مصنوعی: بیا مغازه‌ات را ببند، چرا که تلاش و زحمتی که می‌کشی به پایان نمی‌رسد، مگر اینکه کودکی که بر سر استاد می‌زند، چیره گردد.
این می کشد مرا که مبادا ز لاغری
خونم خمار خنجر جلاد نشکند
هوش مصنوعی: این احساس مرا به شدت می‌آزارد که مبادا به خاطر لاغری‌ام، خونم طوری خارج شود که مانند خنجر جلاد، دردناک باشد.
گودم مزن ز خشکی سودا که ناقص است
در هر رگی که نشتر فصاد نشکند
هوش مصنوعی: به خاطر خشکی و کمبود نیاش در دل، به من آسیب نرسان، زیرا در هر رگ و شریانی که درد و رنج مرا تسکین ندهد، بیمار و ناتوانم.
این دامنی که زد به کمر کوه بیستون
سخت است تیشه بر سر فرهاد نشکند
هوش مصنوعی: این دامن کوه بیستون که به کمر آن زده شده بسیار محکم و با دوام است و تیشه فرهاد نمی‌تواند آن را بشکافد.
بر سرکشی مناز که سروی درین چمن
قامت نکرد راست که آزاد نشکند
هوش مصنوعی: به خاطر خودخواهی و سرکشی من مبارزه نکن، زیرا در این باغ درختی مانند سرو وجود ندارد که قامتش را راست نگه دارد و آزاد باشد.
دستی نشد دراز بر این گرد خوان که نی
در ناخنش قلمرو ایجاد نشکند
هوش مصنوعی: دست کسی به این سفره دراز نشد که هیچ چیز نمی‌تواند در آن به وجود بیاید.
کام از جهان مجو که درین صید گاه نیست
مرغی که بیضه بر سر صیاد نشکند
هوش مصنوعی: از دنیا چیزی نخواه و امیدی نداشته باش، چرا که در این دامگاه، پرنده‌ای وجود ندارد که تخم‌اش را بر سر صیاد بشکند.
ایمن نیم ز تنگی دل بر خیال او
از شیشه گرچه بال پریزاد نشکند
هوش مصنوعی: من در دل تنگی‌هایم از خیال او آسوده‌ام، هرچند که وجودم مانند شیشه‌ای است که ممکن است به راحتی شکسته شود.
صائب جهان فروز نگردد چو آفتاب
رنگی که از تپانچه استاد نشکند
هوش مصنوعی: جهان مانند آفتاب نمی‌تواند درخشندگی‌اش را از دست بدهد، حتی اگر تحت فشار و درد و رنج قرار گیرد.