گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۹۴

با مردم آنچه شعله ادراک می کند
کی برق خانه سوز به خاشاک می کند
ای عشق غافلی که جدا از حضور تو
آسودگی چه با من غمناک می کند
کی می رسد به اهل جنون عمر اهل عقل
مجنون هزار سلسله درخاک می کند
هر کس گره کند به دل ازدوست شکوه را
تخم عداوتی است که در خاک می کند
کرده است از ثمر به وصال شکوفه صلح
از خیر هر که سیم وزر امساک می کند
هر چند پا ز کوی خرابات می کشم
دستی بلند در طلبم تاک می کند
از سر گذشته تو چو قمری ز طوق خود
در بیضه فکر حلقه فتراک می کند
خواهد به سعی پنجه مرجان کند سفید
آن کس که اشک از مژه ام پاک می کند
واعظ ز خبث خلق دهن را نکرده پاک
دندان خود سفید به مسواک می کند
من چون ز می شکفته نباشم درین چمن
کز گریه عذر خواهی من تاک می کند
چون صبح سر زند ز گریبانش آفتاب
هرکس به صدق پیرهنی چاک می کند
امروز غیر طبع سخن آفرین تو
صائب که رتبه سخن ادراک می کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با مردم آنچه شعله ادراک می کند
کی برق خانه سوز به خاشاک می کند
هوش مصنوعی: مردم فقط آنچه را که درک می‌کنند، می‌فهمند و این درک، نمی‌تواند مانند آتش شعله‌ور باعث سوختن چیزهای بی‌ارزش شود.
ای عشق غافلی که جدا از حضور تو
آسودگی چه با من غمناک می کند
هوش مصنوعی: ای عشق، تو غافلی از حال و روز من؛ وقتی که تو حضور نداری، چطور می‌توانم آرامش داشته باشم؟ این غم و اندوه، مرا سخت می‌آزارد.
کی می رسد به اهل جنون عمر اهل عقل
مجنون هزار سلسله درخاک می کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمانی که عمر و زمان افراد عاقل به پایان می‌رسد، افراد دیوانه و عاشق چنان شور و حال دارند که در دل خاک هزاران زنجیره و پیوند می‌سازند. این نشان‌دهنده‌ی عمق و شدت احساسات و تجربیات عاشقانه است که در کنار گذر زمان به وجود می‌آید.
هر کس گره کند به دل ازدوست شکوه را
تخم عداوتی است که در خاک می کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر دوستش ناراحتی و شکایت کند، در حقیقت بیخودی و کینه‌ای در دلش می‌کارد که تبعات بدی در آینده خواهد داشت.
کرده است از ثمر به وصال شکوفه صلح
از خیر هر که سیم وزر امساک می کند
هوش مصنوعی: کسی که از خوبی‌ها دست می‌کشد و خود را از ثروت دور نگه می‌دارد، به آرامش و دوستی می‌رسد.
هر چند پا ز کوی خرابات می کشم
دستی بلند در طلبم تاک می کند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از محیط خراباتی دور می‌شوم و پاهایم را به سمت آن نمی‌برم، اما هنوز آرزو و تمایل زیادی به آنجا دارم و دلم می‌خواهد دوباره به آن حال و هوا برگردم.
از سر گذشته تو چو قمری ز طوق خود
در بیضه فکر حلقه فتراک می کند
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را فراموش کرده‌ام، مثل قمر در حالتی است که از گردنبند خود آزاد شده و در دایرهٔ افکارم به دنبال جمع کردن افکار پراکنده می‌گردم.
خواهد به سعی پنجه مرجان کند سفید
آن کس که اشک از مژه ام پاک می کند
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد با تلاش خود، ناخالصی‌ها را از بین ببرد و به پاکی برسد، مثل کسی است که اشک را از چشم من پاک می‌کند.
واعظ ز خبث خلق دهن را نکرده پاک
دندان خود سفید به مسواک می کند
هوش مصنوعی: واعظی که خود را از نیکی‌های اخلاقی دور می‌داند، زبانش را از نجابت خالی کرده است، اما دندان‌هایش را با مسواک سفید می‌کند.
من چون ز می شکفته نباشم درین چمن
کز گریه عذر خواهی من تاک می کند
هوش مصنوعی: من اگر در این باغ شاداب نباشم و از باده لذت نبرم، به خاطر اشک‌ها و پشیمانی‌ام، انگور به عذرخواهی من می‌پردازد.
چون صبح سر زند ز گریبانش آفتاب
هرکس به صدق پیرهنی چاک می کند
هوش مصنوعی: وقتی صبح با تابش آفتاب آغاز می‌شود، هرکسی با دل‌خوشی و صداقت، لباسش را برای نشان دادن شوق و شادی خود پاره می‌کند.
امروز غیر طبع سخن آفرین تو
صائب که رتبه سخن ادراک می کند
هوش مصنوعی: امروز کسی جز خود تو نمی‌تواند زیبایی سخن را درک کند، زیرا تنها تو برای این کار مناسب هستی.