گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۹۰

از نسبت عذار تو گل ناز می‌کند
سنبل به بال زلف تو پرواز می‌کند
از بس که مرغ من ز قضا طبل خورده است
گل را خیال چنگل شهباز می‌کند
در بوستان چو برگ خزان دیده بی‌رخت
رنگ شکسته است که پرواز می‌کند
حسن تو بی‌نیاز بود از نیازمند
هر عضوی از تو بر دگری ناز می‌کند
در انتهای خوبی و انجام دلبری
حسنت هنوز جلوه آغاز می‌کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از نسبت عذار تو گل ناز می‌کند
سنبل به بال زلف تو پرواز می‌کند
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره‌ات، گل‌ها به خود می‌بالند و سنبل‌ها در کنار موهای تو پرواز می‌کنند.
از بس که مرغ من ز قضا طبل خورده است
گل را خیال چنگل شهباز می‌کند
هوش مصنوعی: مرغ من به خاطر سرنوشتش زیاد در حال پرواز و جنب و جوش بوده است، به همین خاطر گل به فکر به دست آوردن زیبایی و جلال پرنده‌ای بزرگ مانند عقاب است.
در بوستان چو برگ خزان دیده بی‌رخت
رنگ شکسته است که پرواز می‌کند
هوش مصنوعی: در باغ، مانند برگ‌های پاییزی که رنگشان تغییر کرده و در حال سقوط هستند، چهره‌ات را نمی‌توانم ببینم و احساس می‌کنم که در آسمان در حال پرواز هستی.
حسن تو بی‌نیاز بود از نیازمند
هر عضوی از تو بر دگری ناز می‌کند
هوش مصنوعی: زیبایی تو به قدری مستقل و بی‌نیاز است که نیازی به درخواست از دیگران ندارد. هر یک از اجزای وجودت به گونه‌ای خاص به دیگران جذابیت می‌بخشد و محبت می‌کند.
در انتهای خوبی و انجام دلبری
حسنت هنوز جلوه آغاز می‌کند
هوش مصنوعی: در نقطه پایانی خوبی‌ها و در اوج محبت و زیبایی‌ات، جذابیت تو همچنان به چشم می‌آید و تازه شروع می‌شود.