گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۸۶

گردنکشی به سرو سرافراز می رسد
آزاده را به عالمیان ناز می رسد
هر چند بی صداست چو آیینه آب عمر
از رفتنش به گوش من آواز می رسد
همت بلند دار کز این خاکدان پست
شبنم به آسمان به یک انداز می رسد
جویای نامه های سیاه است ابر فیض
آیینه گرفته به پردازمی رسد
یعقوب چشم باخته را یافت عاقبت
آخر به کام خویش نظر بازمی رسد
این شیشه پاره که درین خاک ریخته است
در بوته گداز به هم باز می رسد
آن روز می شویم ز سرگشتگی خلاص
کانجام ما به نقطه آغاز می رسد
در سینه می زند نفس خویش را گره
هرکس که در حقیقت این راز می رسد
از دوستان باغ درین گوشه قفس
گاهی نسیم صبح به من باز می رسد
خون گریه می کند در ودیوار روزگار
دیگر کدام خانه برانداز می رسد
صائب خمش نشین که درین روزگار حرف
از لب برون نرفته به غماز می رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گردنکشی به سرو سرافراز می رسد
آزاده را به عالمیان ناز می رسد
هوش مصنوعی: کسی که سرکشی و گردنکشی کند، مانند سرو بلند و استوار به مقام و منصب می‌رسد و به آزادی‌خواهان در دنیا احترام و محبت می‌شود.
هر چند بی صداست چو آیینه آب عمر
از رفتنش به گوش من آواز می رسد
هوش مصنوعی: هرچند که عمر مانند آب در آینه بی صدا و بی‌حرکت است، اما احساس می‌کنم که صدای رفتن این عمر به گوشم می‌رسد.
همت بلند دار کز این خاکدان پست
شبنم به آسمان به یک انداز می رسد
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ی قوی داشته باش، زیرا از این دنیا و زندگی معمولی، حتی شبنم هم می‌تواند به آسمان صعود کند.
جویای نامه های سیاه است ابر فیض
آیینه گرفته به پردازمی رسد
هوش مصنوعی: ابر، که به دنبال دریافت نامه‌های سیاه است، به سوی پرده‌ای می‌رسد که آیینه‌وار نور را منعکس می‌کند.
یعقوب چشم باخته را یافت عاقبت
آخر به کام خویش نظر بازمی رسد
هوش مصنوعی: سرانجام یعقوب که در آرزوی دیدن فرزندش بود، موفق شد دوباره او را ببیند و امیدوارانه به سمت او نگاه کرد.
این شیشه پاره که درین خاک ریخته است
در بوته گداز به هم باز می رسد
هوش مصنوعی: این شیشه شکسته که در این خاک به زمین افتاده، در گرمای شدید ذوب شده و دوباره به هم وصل می‌شود.
آن روز می شویم ز سرگشتگی خلاص
کانجام ما به نقطه آغاز می رسد
هوش مصنوعی: روزی می‌رسد که از پریشانی و گم‌گشتگی رهایی می‌یابیم، زیرا در آن زمان به نقطه‌ی ابتدایی خود برمی‌گردیم.
در سینه می زند نفس خویش را گره
هرکس که در حقیقت این راز می رسد
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت این راز پی ببرد، در دل خود احساس تنگنا و فشار می‌کند.
از دوستان باغ درین گوشه قفس
گاهی نسیم صبح به من باز می رسد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات نسیم صبحگاهی از طرف دوستان در باغ به من می‌رسد، حتی در این گوشه قفس.
خون گریه می کند در ودیوار روزگار
دیگر کدام خانه برانداز می رسد
هوش مصنوعی: در این بیت به احوال تلخ و دردناک زندگی اشاره شده است. به نوعی بیان می‌کند که در زمانه‌ی غم و اندوه، کسی نمی‌تواند به کمک بیاید یا مشکل را حل کند. گریه‌ی خونین نشانه‌ای از عمیق بودن دردهاست و از ناامیدی در مواجهه با مشکلات زندگی خبر می‌دهد.
صائب خمش نشین که درین روزگار حرف
از لب برون نرفته به غماز می رسد
هوش مصنوعی: سکوت کن و حرفی نزن، زیرا در این روزگار هر سخنی که از دهان خارج می‌شود، به دست دیگران می‌رسد و احتمالاً به بدگویی منجر می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب