غزل شمارهٔ ۳۸۴۸
خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
دو روزه هستی من عمر جاودانی شد
به عمر خویش تلافی نمی توان کردن
زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد
فغان که لعل لب آبدار او از خط
سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد
به خنده باز مکن لب که عمر گل کوتاه
درین ریاض ز تأثیر شادمانی شد
در آن جهان گل رعنای باغ فردوس است
ز اشک چهره زردی که ارغوانی شد
زنخلها که رساندم درین ریاض مرا
کف پرآبله قسمت ز باغبانی شد
خوشم که مایه اشکی بهم رسید مرا
اگر چه خون دلم از حسرت جوانی شد
مرا ز گریه شب روح تازه شد صائب
نصیب خضر اگر آب زندگانی شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
دو روزه هستی من عمر جاودانی شد
هوش مصنوعی: خوشحالم که برای عشق محبوبم، حتی به اندازهی کم زندگیام هزینه کردهام؛ چرا که این لحظات کوتاه زندگی من به طرز شگفتانگیزی جاودانه شد.
به عمر خویش تلافی نمی توان کردن
زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند به راحتی زمانهایی را که در جوانی از دست داده جبران کند و به همین دلیل نباید به عمر خود بتواند به راحتی گذشتهها را بازسازی کند.
فغان که لعل لب آبدار او از خط
سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد
هوش مصنوعی: آه و افسوس که رنگ لبهای زیبای او شبیه تارهای سیاه کاسه، از آب زندگی هم رنجآورتر شده است.
به خنده باز مکن لب که عمر گل کوتاه
درین ریاض ز تأثیر شادمانی شد
هوش مصنوعی: خندیدن را ترک کن، زیرا عمر گل در این باغ کوتاه است و شادمانی باعث تأثیر آن میشود.
در آن جهان گل رعنای باغ فردوس است
ز اشک چهره زردی که ارغوانی شد
هوش مصنوعی: در آن دنیا، زیبایی مانند گل در باغ بهشت وجود دارد که به خاطر اشکهایی که بر چهره زرد ریخته میشود، به رنگ قرمز درآمده است.
زنخلها که رساندم درین ریاض مرا
کف پرآبله قسمت ز باغبانی شد
هوش مصنوعی: در میان باغها و گلزارها وقتی به درختان خرما رسیدم، دستم پر از ناامیدی و زخمهایی بود که نشان از زحمات باغبان دارد.
خوشم که مایه اشکی بهم رسید مرا
اگر چه خون دلم از حسرت جوانی شد
هوش مصنوعی: خوشحالم که اشکی به چشمانم آمده، هرچند که دل من از حسرت جوانی به درد آمده است.
مرا ز گریه شب روح تازه شد صائب
نصیب خضر اگر آب زندگانی شد
هوش مصنوعی: شب که گریه کردم، روح من تازه شد؛ صائب اگر خضر هم به من برسد، آب حیات به دست آوردهام.