غزل شمارهٔ ۳۸۳
نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
که باغ دلگشایی نیست غیر از یار عاشق را
به بوی گل ز خواب بی خودی بیدار شد بلبل
زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
ز کوه بیستون فرهاد ازان بیرون نمی آید
که می گردد دو بالا، ناله در کهسار عاشق را
صف مژگان نگردد پرده دار چشم قربانی
قیامت کی ز شغل خود کند بیکار عاشق را؟
خم پر می به خشت از جوش هیهات است بنشیند
نگردد خامشی مهر لب اظهار عاشق را
تو کز شور جنون بی بهره ای فکر سر خود کن
که جوش مغز خواهد کرد بی دستار عاشق را
دم شمشیر برق از هر گیاهی برنمی گردد
ز جولان نیست مانع وادی پر خار عاشق را
ز خط روزی که شد خون عقیقش مشک، دانستم
که خواهد سوخت در دل آرزو بسیار عاشق را
گرانسنگی فلاخن را پر پرواز می گردد
ندارد لنگر کوه غم از رفتار عاشق را
به هر بی پرده ای اظهار نتوان کرد راز خود
دل شبها بود گنجینه اسرار عاشق را
فریب خال گندم گون او خوردم، ندانستم
که خواهد ساختن این نقطه بی پرگار عاشق را
به عیب بی وفایی همچو گل مشهور می گردد
اگر در سوختن از پا برآید خار عاشق را
ز شوق سنگ طفلان چون فلاخن نیست آرامش
اگر چه هست چون دل شیشه ای در بار عاشق را
می لعلی اگر در سنگ رو پنهان کند صائب
بس است از هر دو عالم نشأه دیدار عاشق را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
که باغ دلگشایی نیست غیر از یار عاشق را
هوش مصنوعی: دل انسان نه از گلها شاد میشود و نه از باغها لذت میبرد، زیرا شادی واقعی و دلکش در زندگی، تنها وجود محبوب (عاشق) است.
به بوی گل ز خواب بی خودی بیدار شد بلبل
زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر بوی گل از خواب عمیقش بیدار میشود و از این که معشوقش عاشق را بیدار کرده، احساس شرمساری میکند.
ز کوه بیستون فرهاد ازان بیرون نمی آید
که می گردد دو بالا، ناله در کهسار عاشق را
هوش مصنوعی: فرهاد از کوه بیستون خارج نمیشود چون به خاطر عشقش در حال پشیمانی و ناله کردن است؛ او در تلاش است تا به معشوقش برسد و در این مسیر، رنج و درد عشق را تحمل میکند.
صف مژگان نگردد پرده دار چشم قربانی
قیامت کی ز شغل خود کند بیکار عاشق را؟
هوش مصنوعی: چشمهای جذاب و دلفریب، مانند پردهای هستند که علیرغم زیباییاش، غافل از حال عاشقی است که در انتظار محبوب خود به سر میبرد. در روز قیامت، آیا این زیباییها میتوانند عاشق را از درد و رنجش رهایی دهند؟
خم پر می به خشت از جوش هیهات است بنشیند
نگردد خامشی مهر لب اظهار عاشق را
هوش مصنوعی: در پیاله پر از شراب، وقتی خروش و شور در آن است، نشستن و سکوت کردن غیرممکن است، زیرا عشق واقعی مانند مهر و محبت، نمیتواند در دل محبوس بماند و باید ابراز شود.
تو کز شور جنون بی بهره ای فکر سر خود کن
که جوش مغز خواهد کرد بی دستار عاشق را
هوش مصنوعی: اگر تو از شور و شوق دیوانگی بینصيب هستی، پس خودت فکر کن و به کار بپرداز، چرا که بدون عشق، ذهن عاشق به جوش و خروش خواهد افتاد.
دم شمشیر برق از هر گیاهی برنمی گردد
ز جولان نیست مانع وادی پر خار عاشق را
هوش مصنوعی: درخشش شمشیر به هیچ گیاهی آسیب نمیزند، زیرا در مسیر عاشق، هیچ مانعی وجود ندارد؛ حتی اگر آن مسیر پر از خار باشد.
ز خط روزی که شد خون عقیقش مشک، دانستم
که خواهد سوخت در دل آرزو بسیار عاشق را
هوش مصنوعی: از زمانی که روزی خطش همچون خون عقیق به رنگ مشکی درآمد، متوجه شدم که قلب عاشق بسیاری از آرزوها خواهد سوخت.
گرانسنگی فلاخن را پر پرواز می گردد
ندارد لنگر کوه غم از رفتار عاشق را
هوش مصنوعی: وقتی که سنگینی فلاخن (ترفند پرتاب سنگ) بالا میرود، دیگر نیازی به لنگر کوهی از غم نیست. این نشان میدهد که رفتار عاشقانه میتواند از دلتنگی و مشکلات رها شود.
به هر بی پرده ای اظهار نتوان کرد راز خود
دل شبها بود گنجینه اسرار عاشق را
هوش مصنوعی: در هر مکانی نمیتوان به راحتی راز و احساسات درونی خود را بیان کرد، زیرا دل عاشق، شبها همانند یک گنجینه پر از اسرار است.
فریب خال گندم گون او خوردم، ندانستم
که خواهد ساختن این نقطه بی پرگار عاشق را
هوش مصنوعی: من به زیبایی و فریب خال گندمگون او دل سپردم و ندانستم که او چگونه میتواند قلب عاشق را با بینظمی و بیقاعدگی شکل دهد.
به عیب بی وفایی همچو گل مشهور می گردد
اگر در سوختن از پا برآید خار عاشق را
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق و وفاداری دچار مشکل شود، مانند گلی میشود که به خاطر بیوفاییاش مشهور است. اما اگر این فرد در سختی و رنج تحمل کند و همچنان به عشقش پایبند بماند، به مانند خار عاشق، ارزش و اعتبار بیشتری پیدا میکند.
ز شوق سنگ طفلان چون فلاخن نیست آرامش
اگر چه هست چون دل شیشه ای در بار عاشق را
هوش مصنوعی: هیجان و شوق کودکان مانند پرتاب سنگ از فلاخن است؛ آرامش ندارند، هرچند قلب آنها شبیه شیشهای است که در دستان عاشق قرار دارد.
می لعلی اگر در سنگ رو پنهان کند صائب
بس است از هر دو عالم نشأه دیدار عاشق را
هوش مصنوعی: اگر سنگی هم در دلش گوهر سرخی مثل عقیق پنهان کرده باشد، همین دیدار عاشق را از هر دو عالم برای او کافی است.

صائب