گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۸۱

حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
رفت سیلاب به دریا و خس و خار بماند
در بساط من سودازده زان باغ و بهار
خار خاری است که در سینه افگار بماند
مرکز از دایره پروانه آزادی یافت
دل ما بود که در حلقه زنار بماند
بال پرواز ز هر موج سرابش دادند
هرکه در بادیه عشق ز رفتار بماند
عنکبوتی است که در فکر شکار مگس است
زاهد خشک که در پرده پندار بماند
زیر گردون خبر از حال دل من دارد
هرکه را آینه در پرده زنگار بماند
دل به نظاره او شد که دگر باز آید
آب گردید و در آن لعل گهر بماند
جان نمی خواست درین غمکده ساکن گردد
از غبار دل ما در ته دیوار بماند
شست از خون شفق صبح قیامت دامن
خون ما بود که بر گردن دلدار بماند
می تواند گره از کار دو عالم وا کرد
دست هرکس ز تماشای تو از کار بماند
دانه سوخته از خاک برآمد صائب
دل بی حاصل ما در ته دیوار بماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
رفت سیلاب به دریا و خس و خار بماند
هوش مصنوعی: حسرت بر سرگذشت و عمر هدررفته‌ام در دل من باقی مانده است، همان‌طور که سیلاب به دریا می‌رود، اما علف‌های هرز و خارها در کنار آب می‌مانند.
در بساط من سودازده زان باغ و بهار
خار خاری است که در سینه افگار بماند
هوش مصنوعی: در وجود من، دل شیدا و پر از آرزو، از زیبایی‌های باغ و بهار، تنها خاری باقی مانده است که در سینه‌ام درد می‌کند و نمی‌رود.
مرکز از دایره پروانه آزادی یافت
دل ما بود که در حلقه زنار بماند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مرکز دایره، نماد آزادی است و دل ما خواسته است که در قید و بند و محدودیت‌ها باقی نماند.
بال پرواز ز هر موج سرابش دادند
هرکه در بادیه عشق ز رفتار بماند
هوش مصنوعی: به هرکس که در مسیر عشق از راه راست منحرف شود، بال و پر پرواز از هر موج سراب به او داده می‌شود.
عنکبوتی است که در فکر شکار مگس است
زاهد خشک که در پرده پندار بماند
هوش مصنوعی: عنکبوتی در حال تدارک برای شکار مگس است و زاهدی خشک و بی‌روح در حال خاموشی و خیال بافی زندگی می‌کند.
زیر گردون خبر از حال دل من دارد
هرکه را آینه در پرده زنگار بماند
هوش مصنوعی: هرکسی که در زندگی‌اش دچار کدورت و غبار باشد، می‌تواند حال و هوای درونی من را درک کند، زیرا خود را در این آینه می‌بیند.
دل به نظاره او شد که دگر باز آید
آب گردید و در آن لعل گهر بماند
هوش مصنوعی: دل به تماشای او مشغول شد، چون امید آمدنش را داشت، اما آب در آن لعل و گوهر باقی ماند.
جان نمی خواست درین غمکده ساکن گردد
از غبار دل ما در ته دیوار بماند
هوش مصنوعی: آن روح از این دنجی غم‌انگیز نمی‌خواست بماند و غم‌های دل ما همانند گرد و غبار در نهایت سکوت خاموشی در پشت دیوار باقی ماند.
شست از خون شفق صبح قیامت دامن
خون ما بود که بر گردن دلدار بماند
هوش مصنوعی: در صبح قیامت، دامن خونین ما که ناشی از شکست‌ها و مصیبت‌هایمان است، به گونه‌ای به گردن محبوب ما آویزان شده و نشانگر لطافت و زیبایی‌های دلدارانه‌ی ماست.
می تواند گره از کار دو عالم وا کرد
دست هرکس ز تماشای تو از کار بماند
هوش مصنوعی: هر کسی که به تماشای تو مشغول باشد، قادر است مشکلات دو جهان را حل کند و گره‌های سخت را باز کند.
دانه سوخته از خاک برآمد صائب
دل بی حاصل ما در ته دیوار بماند
هوش مصنوعی: دانه‌ای که سوخته بود، از زمین سر برآورده، اما دل بی‌حاصل ما در گوشه دیوار باقی مانده است.