غزل شمارهٔ ۳۳۸۰
شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد
هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود
دست دریوزه ما بر در استغنا زد
به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند
چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد
گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر
می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد
آب روشن که صفا در قدمش می غلطید
دید تا روی ترا آینه بر خارا زد
هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت
خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد
صائب از وادی در یوزه دلها مگذر
که پریشان نشد آن کس که در دلها زد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد
هوش مصنوعی: هر کسی که از پیروزی بر دشمن و شهادت بترسد، نابود میشود. اما کسی که با دلی شجاع و قهرمانانه به میدان میآید، هرگز شکست نمیخورد.
هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود
دست دریوزه ما بر در استغنا زد
هوش مصنوعی: هر کسی نیاز خود را به درگاهی اعلام کرد، ما دست نیاز خود را بر دروازه بینیازی گذاشتیم.
به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند
چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد
هوش مصنوعی: با احترام رفتار کن، زیرا که مانند تیغی که بر سر قدم میافتد، ممکن است به تو آسیب برساند؛ مانند حبابی که در این دریا بیدلیل به وجود آمده است.
گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر
می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد
هوش مصنوعی: اگر وابستگی و مشکلاتی وجود نداشت، میتوانستم مانند شبنم که روی چمن نشسته، در هر جایی به راحتی سکنی گزینم.
آب روشن که صفا در قدمش می غلطید
دید تا روی ترا آینه بر خارا زد
هوش مصنوعی: آب زلال و روشنی که مانند صفا و پاکی زیر پا میغلتید، وقتی به تو نگاه کرد، همانند یک آینه بر سنگی خارا (سخت) تابید.
هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت
خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد
هوش مصنوعی: هر کسی که دستش را بر سینه آقا میگذارد و دعا میکند، نمیداند که در واقع به کجا پا گذاشته و چه سرنوشتی باید انتظارش را داشته باشد.
صائب از وادی در یوزه دلها مگذر
که پریشان نشد آن کس که در دلها زد
هوش مصنوعی: از راه دلها عبور نکن زیرا کسی که دلها را دچار آشفتگی نکرده، در این مسیر با آرامش حرکت میکند.