غزل شمارهٔ ۳۳۶۳
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون تو را کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
از گهر بادیه را دامن دریا میکرد
در دل سخت تو تأثیر ندارد، ور نه
کوه را ناله من بادیهپیما میکرد
از خط سبز چو موم است کنون نقش، پذیر
دل سخت تو که خون در دل خارا میکرد
عاشقان را به سر خاک شدن خون میشد
زیر پا گر نظر آن قامت رعنا میکرد
آن که تسبیح ز دستش نفتادی هرگز
دیدمش دوش سر شیشه به لب وا میکرد
یاد آن عهد که خون در قدحم گر میریخت
به نگه کردن دزدیده، گوارا میکرد
میگشاید نظر از دور به حسرت امروز
آن که گستاخ، تو را بند قبا وا میکرد
شب که از تاب می آن چهره برافروخته بود
شمع، بال و پر پروانه تمنا میکرد
دل سنگین تو خون میشد اگر میدیدی
که فراق تو چه با این دل شیدا میکرد
لب جانبخش تو از خاک، قیامت انگیخت
روح اگر در تن خفاش مسیحا میکرد
آن که میگفت که در پرده کفر ایمان نیست
روی نو خط تو را کاش تماشا میکرد
صائب از خواجه مدد خواست درین تازه غزل
که در احیای سخن کار مسیحا میکرد
غزل شمارهٔ ۳۳۶۲: سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کردغزل شمارهٔ ۳۳۶۴: از دو عالم دل اگر رو به سویدا میکرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون تو را کاش تماشا میکرد
هوش مصنوعی: کسی که مرا از نوشیدن شراب سرخ منع میکرد، ای کاش با دیدن لبهای شیرین تو، تماشای زیباییات را از دست نمیداد.
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
هوش مصنوعی: عشق در دست، به خاطر دل سوخته، فقط خاکستر داشت. روزی که او زیبایی خود را در آیینه نمایش میداد، این موضوع بیشتر مشخص بود.
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
از گهر بادیه را دامن دریا میکرد
هوش مصنوعی: اگر دل دردناکم به بیرون میزد، مانند آبلهای، حتماً دامن دریا را با زیباییهای خود پر میکرد.
در دل سخت تو تأثیر ندارد، ور نه
کوه را ناله من بادیهپیما میکرد
هوش مصنوعی: دل تو آنچنان سخت است که تأثیری از نالهها و دردهای من نمیپذیرد، وگرنه ناله من میتوانست کوهها را به حرکت درآورد.
از خط سبز چو موم است کنون نقش، پذیر
دل سخت تو که خون در دل خارا میکرد
هوش مصنوعی: خط سبز اکنون مانند موم انعطافپذیر است، پس دل سخت تو میتواند این شکل را بپذیرد، زیرا در دل سنگیاش، خون جاری میشود.
عاشقان را به سر خاک شدن خون میشد
زیر پا گر نظر آن قامت رعنا میکرد
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی به خاک میرسیدند و جان خود را فدای محبوب میکردند، چنان غم و اضطراب در دلشان میافتاد که اگر فقط نگاهی به آن محبوب با قامت زیبا میانداختند، همهی آن درد و رنج را فراموش میکردند.
آن که تسبیح ز دستش نفتادی هرگز
دیدمش دوش سر شیشه به لب وا میکرد
هوش مصنوعی: هرگز دیدهام کسی که به تسبیحش بیتوجه باشد، در حالی که دیشب دیدم کسی سر شیشه را به آرامی باز میکرد.
یاد آن عهد که خون در قدحم گر میریخت
به نگه کردن دزدیده، گوارا میکرد
هوش مصنوعی: به یاد دارم زمانی را که در حین خطر و چالش، اشکهایم به خاطر نگاههای دزدانه و مخفیانه، شیرین و لذتبخش میشد.
میگشاید نظر از دور به حسرت امروز
آن که گستاخ، تو را بند قبا وا میکرد
هوش مصنوعی: او که به دور از تو به حسرت روزهای گذشته نگاه میکند، زمانی با جرأت تو را در آغوش میگرفت و دامن تو را باز میکرد.
شب که از تاب می آن چهره برافروخته بود
شمع، بال و پر پروانه تمنا میکرد
هوش مصنوعی: در شب که نور چهره شمع به شدت میدرخشید، پروانه با حسرت و آرزو به سمت آن نور پرواز میکرد.
دل سنگین تو خون میشد اگر میدیدی
که فراق تو چه با این دل شیدا میکرد
هوش مصنوعی: اگر دل سنگین تو میتوانست ببیند، حتماً از شدت غم و اندوه، به خون مینشست، چون فراق تو چه تاثیراتی بر این دل عاشق دارد.
لب جانبخش تو از خاک، قیامت انگیخت
روح اگر در تن خفاش مسیحا میکرد
هوش مصنوعی: لبی که زیبایی و جانبخشی تو دارد، از خاک برمیخیزد و روح را زنده میکند. اگر این روح در بدن خفاشی هم باشد، به نوعی مسیحایی خواهد شد.
آن که میگفت که در پرده کفر ایمان نیست
روی نو خط تو را کاش تماشا میکرد
هوش مصنوعی: شخصی که میگفت در پس پرده کفر، ایمان وجود ندارد، ای کاش میتوانست زیبایی جدید تو را ببیند.
صائب از خواجه مدد خواست درین تازه غزل
که در احیای سخن کار مسیحا میکرد
هوش مصنوعی: صائب از خواجه کمک خواسته تا در این غزل جدید که به نوعی جان تازهای به شعر میبخشد، کارهایی شبیه به معجزات عیسی انجام دهد.