گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۱۷

هر که رخساره آیینه گدازی دارد
رو به هر دل که گذارد در بازی دارد
کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود
هند هم بهر مکافات ایازی دارد
گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه
خون گیرنده من دست درازی دارد
چون دم تیغ ز هر موج دلش می لرزد
هر که در دل چو صدف گوهر رازی دارد
من که دارم گره از کار دلم باز کند؟
سینه کبک دری چنگل بازی دارد
دل در آن زلف شب و روز بود در تب و تاب
شمع اگر در دل شب سوز و گدازی دارد
در ته پرده ز جوهر بودش چین جبین
گرچه آیینه در خانه بازی دارد
منزل روی تو بسیار به دل نزدیک است
گرچه زلف تو ره دور و درازی دارد
گردن از بندگی عشق مکش چون یوسف
که عجب سلسله بنده نوازی دارد
زلف کوته شد و بیدار نگردید از خواب
چشم مست تو عجب خواب درازی دارد
می برند اهل جهان دست به دستش چون گل
هر که خلق خوش و پیشانی بازی دارد
صائب از خامه ما گلشن معنی به نواست
باغ اگر بلبل هنگامه طرازی دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که رخساره آیینه گدازی دارد
رو به هر دل که گذارد در بازی دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره زیبا و دلربایی دارد، می‌تواند دل هر کس را با نگاهش تسخیر کند و در دل او بازی کند.
کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود
هند هم بهر مکافات ایازی دارد
هوش مصنوعی: اگر محمود هند بخواهد، می‌تواند بتکده‌ها را جابجا کند و به همه آنها حساب و کتابی دارد.
گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه
خون گیرنده من دست درازی دارد
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به قاتل نزدیک شوم و او را مجازات کنم، در عوض می‌توانم به خون او دست دراز کنم و از او انتقام بگیرم.
چون دم تیغ ز هر موج دلش می لرزد
هر که در دل چو صدف گوهر رازی دارد
هوش مصنوعی: هر کس که در دل خود رازی ارزشمند دارد، مانند صدفی که مروارید را درون خود پنهان کرده، همیشه نگران و مضطرب است؛ مثل اینکه وقتی تیغی به هر موج برخورد می‌کند، دلش می‌لرزد.
من که دارم گره از کار دلم باز کند؟
سینه کبک دری چنگل بازی دارد
هوش مصنوعی: من که، برای حل مشکل قلبم، چه کسی می‌تواند به من کمک کند؟ دل من در تنگنا و درد است، همان‌طور که سینه کبک دری در جنگل به دنبال آزادی و بازی است.
دل در آن زلف شب و روز بود در تب و تاب
شمع اگر در دل شب سوز و گدازی دارد
هوش مصنوعی: دل در زلف شوخی‌های روز و شب می‌سوزد و در آتش عشق، تاب دارد. اگر شمعی در دل شب می‌سوزد، به خاطر این داغ و حرارت عشق است.
در ته پرده ز جوهر بودش چین جبین
گرچه آیینه در خانه بازی دارد
هوش مصنوعی: در زیر سایه پرده، نشانه‌ای از زیبایی در پیشانی‌اش وجود دارد، هرچند که آینه در خانه به‌خود مشغول است و به تحسین او نمی‌پردازد.
منزل روی تو بسیار به دل نزدیک است
گرچه زلف تو ره دور و درازی دارد
هوش مصنوعی: محل وجود تو بسیار به قلب من نزدیک است، هرچند که موهای تو راهی طولانی و سخت را پیش روی دارد.
گردن از بندگی عشق مکش چون یوسف
که عجب سلسله بنده نوازی دارد
هوش مصنوعی: گردن خود را از خدمت عشق خم نکُن، زیرا یوسف نیز در زندان زیبایی خاصی از بندگی و محبت داشت.
زلف کوته شد و بیدار نگردید از خواب
چشم مست تو عجب خواب درازی دارد
هوش مصنوعی: زلف‌های تو که به چشم من می‌رسند، کوتاه شده‌اند، ولی این چشمان خواب‌آلود تو همچنان بیدار نمی‌شوند. عجیب است که چقدر خواب طولانی‌ای دارند.
می برند اهل جهان دست به دستش چون گل
هر که خلق خوش و پیشانی بازی دارد
هوش مصنوعی: آدم‌های خوب و خوش‌خلق مانند گل به یکدیگر محبت می‌کنند و از همدیگر حمایت می‌کنند. هر کسی که خوش‌رویی و خوش‌اخلاقی داشته باشد، مورد توجه و محبت دیگران قرار می‌گیرد.
صائب از خامه ما گلشن معنی به نواست
باغ اگر بلبل هنگامه طرازی دارد
هوش مصنوعی: صائب با قلم خود مفهوم‌هایی زیبا و دلنشین را به تصویر می‌کشد، همان‌طور که اگر در باغی بلبل آواز می‌خواند، زیبایی و شور و حال به آن فضا می‌بخشد.