غزل شمارهٔ ۳۲۷
عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پیدا
که باشد قوت بازوی هر کس از کمان پیدا
چو تار از گوهر و جوهر ز تیغ و موجه از ساغر
بود از پیکر سیمین او رگهای جان پیدا
نسازد حسن را چون مضطرب نادیدن عاشق؟
که گل بر خویش لرزد چون نباشد باغبان پیدا
نسیم پیرهن را در کنار مصر می گیرم
که دارد صبر، تا گردد غبار کاروان پیدا؟
نمی آید به چشم از پرتو دل، داغهای من
ستاره روز روشن چون شود از آسمان پیدا؟
ز آه سرد من خورشید تابان رنگ می بازد
بلرزد برگ بر خود چون شود باد خزان پیدا
نیامد آفتاب بی مروت بر سر احسان
چو ماه نو ز پهلویم نشد تا استخوان پیدا
چه باشد شعله غیرت، چراغ زیر دامن را؟
نگردد همت عالی به زیر آسمان پیدا
درین موسم که صائب می کند هنگامه آرایی
چه خوش باشد اگر بلبل شود در بوستان پیدا
غزل شمارهٔ ۳۲۶: اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیداغزل شمارهٔ ۳۲۸: به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پیدا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پیدا
که باشد قوت بازوی هر کس از کمان پیدا
هوش مصنوعی: عذاب و محبت از نگاههای دلربا مشخص میشود، زیرا قدرت هر فرد مانند کشش کمان نمایان است.
چو تار از گوهر و جوهر ز تیغ و موجه از ساغر
بود از پیکر سیمین او رگهای جان پیدا
هوش مصنوعی: همانطور که تارهای ظریف از گوهر و جوهر ساخته شدهاند، درخشش و زیبایی آن مشابه تیغ و جنبهای از لیوان است. از بدن نقرهای او، رگهای حیات و جان مشخص و نمایان است.
نسازد حسن را چون مضطرب نادیدن عاشق؟
که گل بر خویش لرزد چون نباشد باغبان پیدا
هوش مصنوعی: آیا ممکن است زیبایی به خاطر عدم حضور عشق، دچار اضطراب و ناپایداری شود؟ مانند گلی که در غیاب باغبان به خود بلرزد و نگران باشد.
نسیم پیرهن را در کنار مصر می گیرم
که دارد صبر، تا گردد غبار کاروان پیدا؟
هوش مصنوعی: نسیم خنکی را که از طرف مصر میوزد، در کنار پیراهنم میگیرم، چون در حال انتظار هستم تا غبار کاروانی که در راه است، پیدا شود.
نمی آید به چشم از پرتو دل، داغهای من
ستاره روز روشن چون شود از آسمان پیدا؟
هوش مصنوعی: دلتنگیها و زخمهای من آنچنان عمیق است که به هیچ عنوان نمیتواند از دیدگان دیگران پنهان بماند. چگونه میتوانم آلام و دردهایم را در روشنایی روز، مثل ستارهای در آسمان، نمایان نسازم؟
ز آه سرد من خورشید تابان رنگ می بازد
بلرزد برگ بر خود چون شود باد خزان پیدا
هوش مصنوعی: از آهی که از دل سرد من برمیآید، خورشید تابناک رنگ خود را از دست میدهد و وقتی باد خزان به وزیدن درمیآید، برگها بر خود میلرزند.
نیامد آفتاب بی مروت بر سر احسان
چو ماه نو ز پهلویم نشد تا استخوان پیدا
هوش مصنوعی: آفتاب خوشبختی و لطف به سراغ کسانی نمیآید که نسبت به دیگران بیاحساس و بیوفا باشند، همانطور که ماه نو از کنار من دور است و هنوز نتوانستهام به آن دست پیدا کنم.
چه باشد شعله غیرت، چراغ زیر دامن را؟
نگردد همت عالی به زیر آسمان پیدا
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است غیرت مانند شعلهای روشن باشد، در حالی که چراغی زیر دامن پنهان است؟ اراده و عزم بزرگ هیچگاه زیر آسمان آشکار نمیشود.
درین موسم که صائب می کند هنگامه آرایی
چه خوش باشد اگر بلبل شود در بوستان پیدا
هوش مصنوعی: در این فصل که صائب شور و شوق به پا کرده، چه خوب خواهد بود اگر بلبل در باغچه نمایان شود.

صائب