گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۵۸

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
به نسیمی ورق لاله و گل برگردد
گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال
چه خیال است در آیینه مصور گردد؟
می رود خود بخود از کار دل خونشده ام
این نه خونی است که محتاج به نشتر گردد
تا زند پر، شود از گرمی پرواز کباب
نامه شوقم اگر بال کبوتر گردد
چون سلیمان سخن مور به رغبت بشنو
تا بر آیینه اقبال تو جوهر گردد
بر دل گرمی اگر دست گذاری از لطف
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
دم جان بخش نسیم سحری را دریاب
پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
تربیت را نبود در دل تاریک اثر
جوش دریا سبب خامی عنبر گردد
کار دلها نشود بی نفس گرم تمام
ماه از خویش محال است منور گردد
می رساند به صدف دانه گوهر خود را
ساده لوح آن که پی رزق مقدر گردد
هر حجابی که درین راه به یک سو فکنم
دل مغرور مرا پرده دیگر گردد
دست در دامن تسلیم و رضا زن صائب
تا ترا موج خطر دامن مادر گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
به نسیمی ورق لاله و گل برگردد
هوش مصنوعی: در هر نگاه زیبایی، دنیایی جدید و متفاوت به وجود می‌آید و حتی به یک نسیم ساده، گل‌ها و لاله‌ها دوباره جوانه می‌زنند و شکوفا می‌شوند.
گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال
چه خیال است در آیینه مصور گردد؟
هوش مصنوعی: اگر گلی نباشد که به خاطر لطافتش به یاد بیافتد، پس آن خیال چه ارزشی دارد که در آینه تصویر شود؟
می رود خود بخود از کار دل خونشده ام
این نه خونی است که محتاج به نشتر گردد
هوش مصنوعی: دل خونین من بدون هیچ تلاشی از کار می‌افتد، این درد به حدی است که نیازی به چاقوی جراحی ندارد.
تا زند پر، شود از گرمی پرواز کباب
نامه شوقم اگر بال کبوتر گردد
هوش مصنوعی: اگر بال من همچون کبوتر شود، شوق و عشق من به اوج می‌رسد و گرمای پرواز من، شبیه کبابی داغ و دلچسب خواهد بود.
چون سلیمان سخن مور به رغبت بشنو
تا بر آیینه اقبال تو جوهر گردد
هوش مصنوعی: اگر مانند سلیمان با دل‌سوزی به سخنان کوچک‌ترین موجودات گوش دهی، موفقیت‌ها و شانس‌های تو نیز تقویت خواهد شد و به حالت مطلوبی می‌رسد.
بر دل گرمی اگر دست گذاری از لطف
چون صدف آبله دست تو گوهر گردد
هوش مصنوعی: اگر بر دل کسی با محبت دست بگذاری، مانند این است که صدفی را نوازش کنی؛ در این صورت دل او مانند دُرّی باارزش و زیبا خواهد شد.
دم جان بخش نسیم سحری را دریاب
پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
هوش مصنوعی: نسیم سحرگاهی را که جان تازه‌ای می‌بخشد، غنیمت شمار قبل از آنکه با نفس‌های مردم آلوده شود.
تربیت را نبود در دل تاریک اثر
جوش دریا سبب خامی عنبر گردد
هوش مصنوعی: اگر دل تاریک و ناآگاه باشد، هیچ‌گونه تربیتی در آن تأثیری نخواهد داشت. مانند این است که جوش و خروش دریا باعث شود عطر عنبر ناپسند و بی‌کیفیت شود.
کار دلها نشود بی نفس گرم تمام
ماه از خویش محال است منور گردد
هوش مصنوعی: کار دل‌ها بدون نفس گرم ممکن نیست و تمام ماه نمی‌تواند از خودش نور بگیرد.
می رساند به صدف دانه گوهر خود را
ساده لوح آن که پی رزق مقدر گردد
هوش مصنوعی: ساده‌دل کسی که به دنبال روزی مقدر خود می‌گردد، در نهایت به جایی خواهد رسید که ارزش‌های واقعی و گرانبها را درک کند و به مانند صدفی که مروارید خود را حفاظت می‌کند، به گنجینه‌ای از معانی و تجربیات دست خواهد یافت.
هر حجابی که درین راه به یک سو فکنم
دل مغرور مرا پرده دیگر گردد
هوش مصنوعی: هر مانعی که در این مسیر کنار بگذارم، قلب مغرور من پرده‌ای جدید به خود می‌گیرد.
دست در دامن تسلیم و رضا زن صائب
تا ترا موج خطر دامن مادر گردد
هوش مصنوعی: برای اینکه از خطرات و سختی‌ها در امان باشی، باید با تسلیم و رضایت به زندگی بپردازی. این‌گونه می‌توانی از امنیت و حمایت مادرانه زندگی برخوردار شوی.