گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۹۱

اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
کجا از عهده خواب گران من برون آید؟
زهی غفلت که با این زشت کاری چشم آن دارم
که یوسف از غبار کاروان من برون آید
پر پروانه گردد پرده گوش آسمانها را
زلب چون ناله آتش عنان من برون آید
نفس چون مشک سوزد در جگر وحشی غزالان را
به قصد صید چون ابر و کمان من برون آید
نگه چون اشک گردد آب در چشم تماشایی
به این شرم و حیا گر دلستان من برون آید
رگ خامی سراسر می رود چون رشته در جانم
اگر چون شمع آتش از دهان من برون آید
زجوش گل رگ لعل است هر خاری زدیوارم
تماشایی چسان از بوستان من برون آید؟
زمغز خاک از شوق خدنگ آن کمان ابرو
گریبان چاک چون صبح استخوان من برون آید
حلاوت می چکد چون طوطیان صائب زگفتارم
به دل چسبد حدیثی کز زبان من برون آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
کجا از عهده خواب گران من برون آید؟
هوش مصنوعی: اگر اشک‌های من مانند طوفانی بیرون بیاید، هیچ‌کس نمی‌تواند از پس خواب عمیق و سنگین من برآید.
زهی غفلت که با این زشت کاری چشم آن دارم
که یوسف از غبار کاروان من برون آید
هوش مصنوعی: چه بی‌خبری است که با این کار زشت، امیدوارم یوسف از غبار کاروان من خارج شود.
پر پروانه گردد پرده گوش آسمانها را
زلب چون ناله آتش عنان من برون آید
هوش مصنوعی: پرهای پروانه مانند پرده‌ای به آسمان جلوه می‌بخشد، و هنگامی که زبانه‌های آتش از دل من بیرون می‌زنند، ناله‌ای را به همراه دارند.
نفس چون مشک سوزد در جگر وحشی غزالان را
به قصد صید چون ابر و کمان من برون آید
هوش مصنوعی: روح و جان چون عطر خوشی به دل وحشی و غزالان می‌سوزد، و من همچون باران و کمان، به سوی هدف می‌شتابم.
نگه چون اشک گردد آب در چشم تماشایی
به این شرم و حیا گر دلستان من برون آید
هوش مصنوعی: وقتی نگاهی می‌اندازی، اشک‌ها به گونه‌ای در چشمانت می‌درخشند که مانند آب زلال می‌شوند. این شرم و حیا که در وجودت هست، باعث می‌شود که دل من به وجد بیاید و از دلنوازیت بیرون آید.
رگ خامی سراسر می رود چون رشته در جانم
اگر چون شمع آتش از دهان من برون آید
هوش مصنوعی: رگ خامی که در وجودم است، مانند رشته‌ای که در جانم جاری است، به شدت می‌سوزد. اگر شعله‌ای مانند شمع از دهان من خارج شود، این آتش و حرارت بیشتر نمایان خواهد شد.
زجوش گل رگ لعل است هر خاری زدیوارم
تماشایی چسان از بوستان من برون آید؟
هوش مصنوعی: از جوش و خروش گل، رگ‌های لعل به وجود می‌آید و هر خاری که به دیوار وجودم زدی، مثل یک تماشاچی است. چگونه ممکن است آنچه از بوستان من است، به بیرون برود؟
زمغز خاک از شوق خدنگ آن کمان ابرو
گریبان چاک چون صبح استخوان من برون آید
هوش مصنوعی: از دل خاک، به خاطر اشتیاق تیر کمان ابروی تو، لباس من پاره‌پاره می‌شود. مانند صبح که استخوان‌های من از زیر خاک بیرون می‌آیند.
حلاوت می چکد چون طوطیان صائب زگفتارم
به دل چسبد حدیثی کز زبان من برون آید
هوش مصنوعی: حلاوت کلامم مانند طوطی‌ها جاری می‌شود و صحبت‌هایم به دل شنونده می‌نشیند، مانند داستانی که از زبانم بیان می‌شود.