غزل شمارهٔ ۳۱۸۴
به همت کشتی تن را شکستم تا چه پیش آید
درین دریای بی پایان نشستم تا چه پیش آید
یکی صد شد زتسبیح ریایی عقده کارم
کمر در خدمت زنار بستم تا چه پیش آید
زبیتابی گره نگشود از کار سپند من
مربع در دل آتش نشستم تا چه پیش آید
غبار خاطرم چون آسیا افزود از گردش
به دامن پای خواب آلود بستم تا چه پیش آید
گرفتار محبت گرچه آزادی نمی بیند
زبندی خانه افلاک جستم تا چه پیش آید
نشد نقش مرادی جلوه گر زآیینه گردون
پس آیینه زانو نشستم تا چه پیش آید
چوبی سنگین دلی نتوان ثمر زین بوستان بردن
فلاخن وار بر دل سنگ بستم تا چه پیش آید
لب گفتار بستم چون صدف از حرف نیک و بد
به فال گوش در دریا نشستم تا چه پیش آید
به تنگ هوشیاری ساختن از من نمی آید
گهی دیوانه، گاهی نیم مستم تا چه پیش آید
(فریب کعبه جویان پرده چشم خدابین شد
دل بت را زنادانی شکستم تا چه پیش آید)
نرفت از پیش کاری چون به دست و پا زدن صائب
دو دست سعی را بر پشت بستم تا چه پیش آید
غزل شمارهٔ ۳۱۸۳: به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آیدغزل شمارهٔ ۳۱۸۵: نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به همت کشتی تن را شکستم تا چه پیش آید
درین دریای بی پایان نشستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، به مبارزه با سختیهای زندگی پرداختم و اکنون در این دریای بیپایان نشستهام و منتظر تطورات آینده هستم.
یکی صد شد زتسبیح ریایی عقده کارم
کمر در خدمت زنار بستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر اینکه در نمازش ریا کرده و کارهایش را به خاطر مردم انجام داده، دچار مشکل شده است. او برای جبران این حالت، به خدمت خداوند و بندگی مشغول میشود و تصمیم گرفته که تا نتیجهاش را ببیند، خود را کاملاً به بندگی خداوند بسپارد.
زبیتابی گره نگشود از کار سپند من
مربع در دل آتش نشستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانی در حل مشکلاتم، درگیر یک وضعیت دشوار شدهام و در حالی که با چالشهای زیادی روبرو هستم، تصمیم گرفتهام تا ببینم چه اتفاقی میافتد و چگونه از این بحران بیرون میآیم.
غبار خاطرم چون آسیا افزود از گردش
به دامن پای خواب آلود بستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: احساسات و یادهایم مثل گرد و غبار به دور ذهنم چرخیدهاند. تصمیم گرفتم به آرامی دور دامن خوابم را بگیرم و ببینم چه چیزی در انتظارم است.
گرفتار محبت گرچه آزادی نمی بیند
زبندی خانه افلاک جستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: عشق و محبت باعث شده که گرفتار شوم و هرچند آزادی را درک نمیکنم، اما تلاش میکنم از محدودیتهای موجود فراتر بروم و ببینم چه پیش خواهد آمد.
نشد نقش مرادی جلوه گر زآیینه گردون
پس آیینه زانو نشستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: نمود خواسته و آرزویم به طور واضح در عالم وجود نیامد، بنابراین نشستم و منتظر ماندم تا ببینم چه پیش خواهد آمد.
چوبی سنگین دلی نتوان ثمر زین بوستان بردن
فلاخن وار بر دل سنگ بستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: نمیتوان به راحتی و بدون زحمت از دل سنگی احساسات و ثمرات مثبت به دست آورد. من با تلاشی جدی و سنجیده سعی کردم که بر دل سنگین خود تسلط پیدا کنم و ببینم چه نتایجی حاصل میشود.
لب گفتار بستم چون صدف از حرف نیک و بد
به فال گوش در دریا نشستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: من سخن را مانند صدف بستهام و از خوبی و بدی حرفها چشم پوشیدهام. به آرامی در دریا نشستهام و منتظرم ببینم چه پیش خواهد آمد.
به تنگ هوشیاری ساختن از من نمی آید
گهی دیوانه، گاهی نیم مستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خودم را همیشه در حالت هوشیاری نگهدارم؛ گاهی دیوانهام و گاهی هم نیمهمست. نمیدانم چه حوادثی در پیشرو دارم.
(فریب کعبه جویان پرده چشم خدابین شد
دل بت را زنادانی شکستم تا چه پیش آید)
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به کنایه به وضعیت انسانی اشاره میکند که در جستجوی معنویت و حقیقت است. او به نحوی از تجربیات خود سخن میگوید که در این مسیر با سختیها و چالشهایی مواجه شده است. این موضوع به نوعی به تمایل انسانها برای دیدن حقیقت و رهایی از محدودیتها اشاره دارد. در پایان، شاعر بیان میکند که ممکن است در این سفر با نتایج غیرمنتظرهای روبرو شود.
نرفت از پیش کاری چون به دست و پا زدن صائب
دو دست سعی را بر پشت بستم تا چه پیش آید
هوش مصنوعی: چیزی از تلاش و کوشش نرفتم، چون به زحمت افتادم. دو دستم را برای تلاش و کوشش محدود کردم تا ببینم چه نتیجهای به دست میآید.

صائب