گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۶۹

سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی‌ماند
اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمی‌ماند
نپوشد خط مشکین آب و رنگ لعل جانان را
نهان در تیرگی این چشمه حیوان نمی‌ماند
به خوابی می‌شود آزاد روح از قید آب و گل
تمام عمر ماه مصر در زندان نمی‌ماند
شود هر اختری زیر فلک در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل بی‌دندان نمی‌ماند
بشو دست از دل آسوده در دوران زلف او
که گر این است چوگان، گوی در میدان نمی‌ماند
سخن بر گرد عالم می‌دود گر رتبه‌ای دارد
متاع یوسفی در گوشه دکان نمی‌ماند
همانا دانه امید ما را سوخت نومیدی
وگرنه تخم در زیر زمین پنهان نمی‌ماند
کدامین شوخ چشم امروز جا دارد درین گلشن؟
که در کاویدن دل خارش از مژگان نمی‌ماند
به دلتنگی قناعت کن ثبات عمر اگر خواهی
که چون شد غنچه گل، در بوستان چندان نمی‌ماند
عبث در پنبه داغ خویش پنهان می‌کنم صائب
چراغ شوخ هرگز در ته دامان نمی‌ماند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی‌ماند
اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: سخن و احساسی که در دل داریم، حتی اگر بر زبان نیاوریم، باز هم نمی‌تواند پنهان بماند؛ زیرا عشق و محبت آنقدر قوی است که در نهایت خود را نشان می‌دهد.
نپوشد خط مشکین آب و رنگ لعل جانان را
نهان در تیرگی این چشمه حیوان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و زیبایی واقعی نمی‌تواند در سیاهی و تاریکی پنهان بماند. زیبایی و محبت به مانند رنگ سرخ و جذاب است که نمی‌توان آن را تحت‌الشعاع قرار داد، و در نهایت، روشنایی و جذابیت آن خود را نشان می‌دهد. عشق واقعی به جایگاه خود می‌رسد و نمی‌تواند در کمبود نور یا توجه محو شود.
به خوابی می‌شود آزاد روح از قید آب و گل
تمام عمر ماه مصر در زندان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: در خواب، روح از محدودیت‌های جسم و مادیات رها می‌شود. مانند اینکه یک ماه در طول عمرش نمی‌تواند همیشه در زندان باقی بماند.
شود هر اختری زیر فلک در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل بی‌دندان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: هر ستاره‌ای در آسمان در زمان مناسب خود می‌درخشد، همان‌طور که هیچ بچه‌ای با دندان‌ ناچیز نمی‌ماند و روزی‌اش به سراغش می‌آید.
بشو دست از دل آسوده در دوران زلف او
که گر این است چوگان، گوی در میدان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: دست از آرامش دل بردار و در گیر و دار زیبایی او قرار بگیر، چون اگر این وضع ادامه یابد، هیچ چیز در میدان زندگی پایدار نخواهد ماند.
سخن بر گرد عالم می‌دود گر رتبه‌ای دارد
متاع یوسفی در گوشه دکان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: اگر سخنی ارزشمند باشد، در همه جا دست به دست می‌شود و رد و بدل می‌گردد. اما اگر کالایی خوب و با کیفیت باشد، نمی‌تواند در یک جا باقی بماند و همیشه به دنبال جایگاه بهتر است.
همانا دانه امید ما را سوخت نومیدی
وگرنه تخم در زیر زمین پنهان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: امید ما به خاطر ناامیدی از بین رفته است و اگر این ناامیدی نبود، بذر ما در زمین پنهان نمی‌ماند.
کدامین شوخ چشم امروز جا دارد درین گلشن؟
که در کاویدن دل خارش از مژگان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: آیا کسی در این باغ زیبای امروز وجود دارد که دل را به شور و نشاط درآورد؟ زیرا زیبایی چشمانش آنقدر فریبنده است که دل را به زحمت می‌اندازد و خارش نازک مژگانش به جا نمی‌گذارد.
به دلتنگی قناعت کن ثبات عمر اگر خواهی
که چون شد غنچه گل، در بوستان چندان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: به کم بودن غم و دلتنگی راضی باش، چون اگر بخواهی عمرت ثابت و پایدار بماند، مانند غنچه گلی نخواہی ماند که در بوستان مدت زیادی باقی نمی‌ماند.
عبث در پنبه داغ خویش پنهان می‌کنم صائب
چراغ شوخ هرگز در ته دامان نمی‌ماند
هوش مصنوعی: دلیل نکنم که بی‌فایده در درد و رنج خود را پنهان می‌کنم، زیرا نور و شادی هرگز در عمق تاریکی نمی‌ماند.