غزل شمارهٔ ۳۰۸۳
اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد
حریف شکوه آتش زبان من نخواهی شد
بگو بی پرده تا بر دل گذارم دست نومیدی
زبیرحمی اگر آرام جان من نخواهی شد
اگر هر موی من گردد زبان شکوه پردازی
نخواهد دل تهی شد تا زبان من نخواهی شد
به جای خط مشکین چون پری گر پر برون آری
خلاص از جذبه آتش عنان من نخواهی شد
زداغ آتشین مگذار خالی خانه دل را
زعارض گر چراغ دودمان من نخواهی شد
چنین گرمی کنی با سینه پر خون من کاوش
حریف دیده دریافشان من نخواهی شد
اگر در برکشم چون موج آب زندگانی را
نخواهم یافتن جان تا تو جان من نخواهی شد
نسیم ناامیدی می دهد بر باد اوراقم
گر از آغوش خود دارالامان من نخواهی شد
زچشم ظالم و مژگان خونریز تو می بارد
که در ایام خط هم مهربان من نخواهی شد
نخواهد پر زبرگ عیش شد چون غنچه دامانم
زعارض تا بهار بی خزان من نخواهی شد
نخواهی یافت صائب رتبه حرف پریشانم
به حرف عشق تا همداستان من نخواهی شد
غزل شمارهٔ ۳۰۸۲: بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟غزل شمارهٔ ۳۰۸۴: گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد
حریف شکوه آتش زبان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی من توجه نداشته باشی و از لذتهای شیرین کلام من بهرهمند نشوی، هرگز نمیتوانی با شگفتیهای سخنسرایی من همگام شوی.
بگو بی پرده تا بر دل گذارم دست نومیدی
زبیرحمی اگر آرام جان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: بگو صادقانه تا بتوانم بر دل خود غم و ناامیدی را بزنم، اگر نمیخواهی آرامش روح من به دست بیاید.
اگر هر موی من گردد زبان شکوه پردازی
نخواهد دل تهی شد تا زبان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: اگر هر موی من بتواند از دل شکایت کند، دل من خالی نخواهد شد تا زمانی که زبان من در این شکایت همراهی نکند.
به جای خط مشکین چون پری گر پر برون آری
خلاص از جذبه آتش عنان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: اگر به جای خط زیبای مشکین چون پری، بال و پر داشته باشی و از جذبه و کشش آتشین خلاص شوی، دیگر نمیتوانی کنترل من را در دست بگیری.
زداغ آتشین مگذار خالی خانه دل را
زعارض گر چراغ دودمان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: از آتش سوزان دل، خانه قلبم را خالی مگذار. اگر نمیخواهی چراغ زندگیام باشی، لااقل به دل من آسیب نزن.
چنین گرمی کنی با سینه پر خون من کاوش
حریف دیده دریافشان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: تو به گونهای با دل پر از درد من رفتار میکنی که هرگز قادر نخواهی بود به نگاههای عمیق و واقعی من پی ببری.
اگر در برکشم چون موج آب زندگانی را
نخواهم یافتن جان تا تو جان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: اگر من به مانند موج آب برسم، دیگر زندگی را نخواهم یافت. تا زمانی که تو روح من نشوی.
نسیم ناامیدی می دهد بر باد اوراقم
گر از آغوش خود دارالامان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: نسیم ناامیدی بر اوراقم میوزد، اگر از آغوش خودم کنار بروی، هیچگاه به آرامش نخواهم رسید.
زچشم ظالم و مژگان خونریز تو می بارد
که در ایام خط هم مهربان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: از چشمان ظالمانهات و مژگان آغشته به خونت اشک میبارد. در روزگار مشکلات و سختیها، دیگر به من مهربان نخواهی بود.
نخواهد پر زبرگ عیش شد چون غنچه دامانم
زعارض تا بهار بی خزان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: فارغ از شادی و لذت زندگی، من مانند غنچهای هستم که تا بهار بیپایانم نمیتوانی از من چشمپوشی کنی و به زندگیام رنگ و بویی نخواهی داد.
نخواهی یافت صائب رتبه حرف پریشانم
به حرف عشق تا همداستان من نخواهی شد
هوش مصنوعی: نمیتونی به سخنانی که بینظم و نامنظم هستند، مهمترین و بالاترین رتبه رو بدهی. تا وقتی که به عشق نپیوندی و همنظر با من نشوی، نمیتوانی معنای واقعی این حرفها رو درک کنی.