گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۰

ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها
اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند
همچو صبح از دستبرد غمزه ات دستارها
کمترین بازی درین میدان بود سر باختن
در کف طفلان چو چوگان است اینجا دارها
چشم پر کار تو از اهل سلامت می کشد
نغمه اقرارها از پرده انکارها
تا نیارد بخیه راز ترا بر روی کار
چرخ دارد از کواکب بر دهن مسمارها
چار بازار عناصر پر مکرر گشته است
وقت آن آمد که برچینند این بازارها
خاکساران غافل از احوال عالم نیستند
در بغل آیینه ها دارند این دیوارها
ما نه مرد گفتگوی عشق بودیم از ازل
جست برقی، آب شد مهر لب گفتارها
گر چنین عشق حقیقی بر تو پرتو افکند
خط کشد فکر تو صائب بر سر گفتارها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
هوش مصنوعی: چشمانت همچون گلستانی است که خارهای آن به خاطر محبت و عشق تو در بازارها پراکنده شده‌اند.
هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها
هوش مصنوعی: هر صبح، نور آفتاب رحمت تو به رنگی زیبا بر دیوارها می‌تابد.
اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند
همچو صبح از دستبرد غمزه ات دستارها
هوش مصنوعی: افراد متقی هر صبحگاه در دریاچه‌ای پر از خون غرق می‌شوند، درست مانند اینکه صبحگاهی از شرّ نگاه معصومانه تو در امان نیستند.
کمترین بازی درین میدان بود سر باختن
در کف طفلان چو چوگان است اینجا دارها
هوش مصنوعی: در اینجا، کمترین فعالیت در این بازی، باختن است. همانند اینکه سر انسان در دستان بچه‌ها است و در این میدان، چنان است که افراد مانند مهره‌های چوگان با یکدیگر در تعامل هستند.
چشم پر کار تو از اهل سلامت می کشد
نغمه اقرارها از پرده انکارها
هوش مصنوعی: چشم پرکار تو از افرادی که در سلامتی هستند، نغمه‌ای از اعترافات را از پشت پرده‌ی انکارها بیرون می‌آورد.
تا نیارد بخیه راز ترا بر روی کار
چرخ دارد از کواکب بر دهن مسمارها
هوش مصنوعی: تا وقتی که راز تو مشخص نشود، ستاره‌ها برِ سر مسمارها تأثیر ندارند و کار چرخ دهر به آرامی ادامه دارد.
چار بازار عناصر پر مکرر گشته است
وقت آن آمد که برچینند این بازارها
هوش مصنوعی: چهار بازار عناصر پر از تکرار شده‌اند. زمان آن فرارسیده است که این بازارها را جمع‌آوری کنند و برچینند.
خاکساران غافل از احوال عالم نیستند
در بغل آیینه ها دارند این دیوارها
هوش مصنوعی: افرادی که humble و خاکی هستند، از وضعیت و وقایع دنیا غافل نمی‌باشند. آنها در محیط خود، به مانند آینه‌هایی هستند که واقعیت‌ها و حقایق را نشان می‌دهند و این دیوارها به نوعی نمایانگر این واقعیت‌ها هستند.
ما نه مرد گفتگوی عشق بودیم از ازل
جست برقی، آب شد مهر لب گفتارها
هوش مصنوعی: ما از ابتدا درگیر مباحث و جدل‌های عشق نبودیم، بلکه همچون جویی از آب، با مهر و محبت صحبت کرده‌ایم و به آرامی پیش می‌رویم.
گر چنین عشق حقیقی بر تو پرتو افکند
خط کشد فکر تو صائب بر سر گفتارها
هوش مصنوعی: اگر چنین عشق واقعی به تو روشنایی ببخشد، افکار تو به خوبی بر سخنانت نقطه گذاری می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب