گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶۷

مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد
سزای کشتن است آن سگ که پای آشنا گیرد
مترس از نفس سرکش، پنجه تسخیر بیرون کن
که چون گیری گلوی اژدها شکل عصا گیرد
کسی کز خلق خواهد حاجت خود، مردنش اولی
غریق بحر به، آن کس که دستش ناخدا گیرد
نگردد با گرفتن بی نیازی جمع در یک جا
سزای آتش است آن تن که نقش بوریا گیرد
شود گرد خجالت، بر جبین خضر بنشیند
غباری از سر خاک سکندر چون هوا گیرد
کمانی کرده زه بیطاقتی در پیکر خشکم
که چون تیر هوایی استخوان من هوا گیرد
نهال میوه دارم، حق گزاری بار می آرم
بلند اقبال آن دستی که بازوی مرا گیرد
چراغ دولت پروانه روزی می شود روشن
که از خاکسترش آیینه رخساری جلا گیرد
نه در خار از جفا رنگی، نه در گل از وفا بویی
خوشا چشمی کز این گلزار چون شبنم هوا گیرد
حریف گوشه ابروی منت نیستم صائب
من و آیینه طبعی که بی صیقل جلا گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد
سزای کشتن است آن سگ که پای آشنا گیرد
هوش مصنوعی: بر خود رحم نکن، چرا که اگر به تو ظلم کند، سزاوار کشتن است آن سگی که به پای دوستش نزدیک می‌شود.
مترس از نفس سرکش، پنجه تسخیر بیرون کن
که چون گیری گلوی اژدها شکل عصا گیرد
هوش مصنوعی: از نفس بداخلاق و سرکش نترس، باید تلاش کنی تا آن را کنترل کنی؛ زیرا وقتی بر آن مسلط شوی، مانند بر تسلط بر یک اژدها، قدرت و توانایی زیادی به دست می‌آوری.
کسی کز خلق خواهد حاجت خود، مردنش اولی
غریق بحر به، آن کس که دستش ناخدا گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی برای رفع نیازش از دیگران کمک بگیرد، بهتر است که جانش را از دست بدهد. زیرا آن کسی که دستش را به راهنمایی ناخدای دریا بسپارد، به‌خودش کمک کرده است.
نگردد با گرفتن بی نیازی جمع در یک جا
سزای آتش است آن تن که نقش بوریا گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با اتکا به بی‌نیازی و عدم وابستگی، در یک مکان ثابت بماند، از نظر نتیجه مانند آتش سرنوشتی ناگوار خواهد داشت. به همین ترتیب، فردی که مانند بوریا بی‌ثبات و ناپایدار باشد، در واقع زندگی‌اش به خطر می‌افتد.
شود گرد خجالت، بر جبین خضر بنشیند
غباری از سر خاک سکندر چون هوا گیرد
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که بر پیشانی خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، نشانه‌هایی از شرم و ننگ قرار خواهد گرفت، همچنان که بر سر خاک سکندر، که نشان‌دهنده عظمت و قدرت گذشته است، غباری از فراموشی و زوال خواهد نشسته. این نشانه‌ها زمانی به وجود می‌آید که شرایط و اوضاع دگرگون شود.
کمانی کرده زه بیطاقتی در پیکر خشکم
که چون تیر هوایی استخوان من هوا گیرد
هوش مصنوعی: من با بی‌تابی مانند کمانی شده‌ام که در جسم خشک و بی‌حالم، مانند تیر، به سمت آسمان پرتاب می‌شوم.
نهال میوه دارم، حق گزاری بار می آرم
بلند اقبال آن دستی که بازوی مرا گیرد
هوش مصنوعی: من درختی میوه‌دار دارم و ثمرات آن را به دوش می‌کشم، و امیدوارم دستی که مرا یاری کند، خوشبخت و توانا باشد.
چراغ دولت پروانه روزی می شود روشن
که از خاکسترش آیینه رخساری جلا گیرد
هوش مصنوعی: نور و روشنی موفقیت وقتی به وجود می‌آید که از شکست‌ها و سختی‌ها درس گرفته و به جلو برویم، به طوری که از تجارب تلخ گذشته به عنوان وسیله‌ای برای بهبود و درخشش آینده استفاده کنیم.
نه در خار از جفا رنگی، نه در گل از وفا بویی
خوشا چشمی کز این گلزار چون شبنم هوا گیرد
هوش مصنوعی: نه در خارهای خاری، رنگی از بدی دیده می‌شود، و نه در گل‌های وفادار بویی خوش پیدا است. خوشا چشمی که از این باغ مانند شبنم، لطافت و تازگی را احساس کند.
حریف گوشه ابروی منت نیستم صائب
من و آیینه طبعی که بی صیقل جلا گیرد
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی‌های ظاهری و محبت دیگران، خاصه در چهره و ابرو، هیچگاه رقیبی نخواهم بود. من شخصیتی دارم که اگر بدون تلاش و مراقبت نگهداری شود، زیبایی و درخشش‌اش را از دست می‌دهد.