غزل شمارهٔ ۲۹۱
سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما
چون خزان در برگریزان است گلریزان ما
ما چو گل سر را به گلچین بی تأمل می دهیم
دست خالی برنگردد دشمن از میدان ما
ما به همت سرخ رویی را به دست آورده ایم
خشک از دریا برآید پنجه مرجان ما
غنچه دلگیر ما را باغ ها در پرده هست
می کند یوسف تلاش گوشه زندان ما
هستی جاوید ما در نیستی پوشیده است
در سواد فقر باشد چشمه حیوان ما
ما و صبح از یک گریبان سر برون آورده ایم
تازه رو دارد جهان را چهره خندان ما
گوهر شهوار، گردد مهره گل در صدف
گر بشوید بحر از گرد گنه دامان ما
ما چنین گر واله رخسار او خواهیم شد
بستگی در خواب بیند دیده حیران ما
گرچه طوفان از جگرداری است بر دریا سوار
دست و پا گم می کند در بحر بی پایان ما
در ریاض جان ز آه سرد ما خون می چکد
بی طراوت از سفال جسم شد ریحان ما
جسم خاکی جان ما را پخته نتوانست کرد
خامتر شد زین تنور سرد صائب نان ما
غزل شمارهٔ ۲۹۰: فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ماغزل شمارهٔ ۲۹۲: خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما
چون خزان در برگریزان است گلریزان ما
هوش مصنوعی: جلای خوشی و محبت ما باعث شرمندگی او میشود، مانند این که در فصل پاییز، درختان با ریزش برگهایشان، زیبا و پرشکوه به نظر میرسند.
ما چو گل سر را به گلچین بی تأمل می دهیم
دست خالی برنگردد دشمن از میدان ما
هوش مصنوعی: ما مانند گل، به راحتی خود را به چیده شدن میسپاریم و نمیگذاریم دشمن بدون نتیجه از میدان ما برود.
ما به همت سرخ رویی را به دست آورده ایم
خشک از دریا برآید پنجه مرجان ما
هوش مصنوعی: ما با تلاش و کوشش خود به رنگ سرخ رویی و شجاعت دست یافتهایم، مثل اینکه دستان ما از دریا مرجانی خشک را بیرون میآورد.
غنچه دلگیر ما را باغ ها در پرده هست
می کند یوسف تلاش گوشه زندان ما
هوش مصنوعی: دل غمگین ما را باغها در پنهانی میپردازند و یوسف برای دیدهبان ما در گوشه زندان، تلاش میکند.
هستی جاوید ما در نیستی پوشیده است
در سواد فقر باشد چشمه حیوان ما
هوش مصنوعی: وجود پایدار و ابدی ما در میان عدم و عدمیت پنهان است و در عمق فقر، سرچشمه حیات ما قرار دارد.
ما و صبح از یک گریبان سر برون آورده ایم
تازه رو دارد جهان را چهره خندان ما
هوش مصنوعی: ما و صبح به یکدیگر وابستهایم و هر دو از یک منبع به وجود آمدهایم. با حضور ما، جهان تازه و شاداب شده و چهرهای خندان به خود گرفته است.
گوهر شهوار، گردد مهره گل در صدف
گر بشوید بحر از گرد گنه دامان ما
هوش مصنوعی: اگر دریا از آلودگی گناهان ما پاک شود، در آن صورت گوهر دل و زیبایی ما میتواند به شکل یک مروارید در صدف تبدیل شود.
ما چنین گر واله رخسار او خواهیم شد
بستگی در خواب بیند دیده حیران ما
هوش مصنوعی: ما اگر عاشق زیبایی چهره او شویم، چشمان حیران ما در خواب، وابستگی و شوق دیدن او را خواهند دید.
گرچه طوفان از جگرداری است بر دریا سوار
دست و پا گم می کند در بحر بی پایان ما
هوش مصنوعی: اگرچه قدرت و شجاعت در برابر چالشها وجود دارد، اما در بحر بیپایان زندگی، انسان ممکن است گم شود و نتواند مسیر خود را پیدا کند.
در ریاض جان ز آه سرد ما خون می چکد
بی طراوت از سفال جسم شد ریحان ما
هوش مصنوعی: در باغ جان، از آه سرد ما، خون میچکد و جسم بیروح ما مانند سفالی بیطراوت شده است.
جسم خاکی جان ما را پخته نتوانست کرد
خامتر شد زین تنور سرد صائب نان ما
هوش مصنوعی: جسم دنیوی نتوانسته روح ما را کامل و پخته کند، بلکه از این تنور سرد، خامتر شده و نیاز به رشد و بلوغ بیشتری دارد.