غزل شمارهٔ ۲۷۳۲
گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود
مهر بر لب زن دلی گرباز نتوانی نمود
بر میاور سر ز جیب خامشی چون شمع روز
گر سر خود را فدای گاز نتوانی نمود
بیقراری می رساند شهپر توفیق را
بال بر هم زن اگر پرواز نتوانی نمود
پا به دامان اقامت، سر به زیر بال کش
پنجه چون در پنجه شهباز نتوانی نمود
حسن در دلهای روشن می نماید خویش را
آه اگر آیینه را پرداز نتوانی نمود
نیست صائب کم ز قدرت در مقام خویش عجز
بر زمین نه ساز را گر ساز نتوانی نمود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود
مهر بر لب زن دلی گرباز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: گوش بده، هر جا نتوانی به درستی صحبت کنی، بهتر است که سکوت کنی و لب بسته نگهدار. اگر نتوانی دل کسی را به دست بیاوری، بهتر است که از گفتار بیهوده پرهیز کنی.
بر میاور سر ز جیب خامشی چون شمع روز
گر سر خود را فدای گاز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: سر از خاموشی بیرون بیاور و مانند شمعی که در روز نورش آشکار نیست، خودت را فدای چیزی نکن که نمیتوانی حفظش کنی.
بیقراری می رساند شهپر توفیق را
بال بر هم زن اگر پرواز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی پروازی کنی، لااقل بالهای موفقیت را به هم بزن و بیتابی خود را نشان بده.
پا به دامان اقامت، سر به زیر بال کش
پنجه چون در پنجه شهباز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: به زندگی ساده و بیپیرایه رسیدهای، اما نمیتوانی به پیشرفت و بلندی پرواز کنی اگر تحت فشار و مشکلاتی باشی همچون پرندهای که در چنگال عقاب گرفتار است.
حسن در دلهای روشن می نماید خویش را
آه اگر آیینه را پرداز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: زیبایی در دلهای پاک نمایان میشود، اما اگر نتوانی آیینه را تزیین کنی، حسرتی خواهد بود.
نیست صائب کم ز قدرت در مقام خویش عجز
بر زمین نه ساز را گر ساز نتوانی نمود
هوش مصنوعی: صائب در اینجا میگوید که قدرت او کمتر از این نیست که در جایگاه خود عاجز باشد. اگر نتوانی در زمین ساز بزند، به هیچ دادهای نیازی نیست.

صائب